به گزارش پایگاه تحلیلی خبری شهرستان دهاقان “دهاقان نا” به نقل از صاحب نیوز- عبادالله مهاجرانی/ چراغ به یکباره قرمز می شود و مامور سبز یا سفیدپوش نیروی انتظامی ایست می دهد. انگار که آن لحظه، لحظه ایست قلبیت باشد! راه فرار و عبوری هم نی
به ناچار باید تسلیم قانونی باشی که درست پشت چراغ قرمز منتظر توست و می دانی قرار است هفت خوانی را بگذرانی که یک سر آن شهرک آزمایش در این سو و سر دیگر آن کیلومترها آنسوتر در خاتون آباد و قهجاورستان کلان شهر اصفهان است و اگر ماشین و موتور برای ایاب و ذهاب هم نداشته باشی دیگر کارت همچون من خبرنگار بدون بیمه زار است.
موتور را توقیف می کنند و قبضی زرد یا آبی رنگ به دستت می دهند و این تازه ابتدای راه پر پیچ و خمی است که راه رفتن روی اعصاب مردم بویژه افرادی که موتور وسیله نان آوری و کارشان است تنها یک بخش این فرآیند اجتماعی و انتظامی است.
این روزها نداشتن کلاه ایمنی دلیل موتور گیری در اصفهان است. بهانه ای خوب از این رو که پیشگیرانه است برای تصادفات فوتی و جرحی و بهانه ای تقریبا نامناسب از آن رو که این امر بهانه ای است برای راه رفتن روی اعصاب مردم، بی احترامی به ماموران پلیس و یا حتی ایجاد بدبینی به نظام و ربط دادن همه چیز به چیزهای دیگر و از جمله ایجاد درآمدی برای پارکینگ های شهر و …!
نفس کار موتورگیری اگر برای ارتقای امنیت جانی و سلامت مردم باشد که هست، کار و اقدامی نیکو و پسندیده است اما وقتی بر سر چهارراه به نظاره می نشینی و بحث و جدل های مامور و سرباز ناجا را با موتورسواران می بینی که درست یا نادرستش بماند فقط تکرار یک طرح تکراری را می بینی و اگر خودت راکب موتور باشی به موتور سوار بعدی که رسیدی می گویی: سر فلکه موتور می گیرند، حواست باشد!
م- الف یکی از شهروندان اصفهانی است که موتورش را توقیف کرده اند. موتور وسیله کار و کسب اوست و می گوید: روزی که برای تحویل و ترخیص موتور به پارکینگ رفته بودم هیچ تابلو و نشانه ای نبود تا بدانم در بیابان های اطراف اصفهان پارکینگ صداقت کجا واقع شده است.
او می افزاید: از شش راهی بعد از پل تمدن تا محل پارکینگ را پُرسان پُرسان با پای پیاده طی کردم و تازه بعد از یک ساعت پیاده روی و سوال از این او آن مسوول پارکینگ می گوید: بگرد، موتورت را بیاب و بیا دفتر!
در حالی که روی قبض نام این پارکینگ نوشته شده بود، مسوول پارکینگ در حال گشت و گذار در سیستم خودش بود و من هم سرگردان در میان موتورها به دنبال سیکلت خودم بودم تازه می گوید: موتور شما اینجا نیست!
پارکینگ بعدی هم می گوید اینجا نیست و پارکینگ قهجاورستان می گوید اینجا هست و من تازه اول راه ثبت سیستم و گرفتن خلافی و واریز پول به این و آن حساب و خلاصه طی کردن هفتاد خوان شاهنامه هستم تا به ترخیص در شهرک آزمایش برسم.
بگذریم از طی مسافت های طولانی و جریمه های این چنانی و نداشتن سقف و سایه بان پارکینگ ها و شلوغی و ازدحام زمان ترخیص که می ماند نگاه های آنچنانی مرد میان سالی که موتورش را به مامور زحمت کش وامی گذارد و در همین زمان خودروی شیک و مشکی لِکسوس با طنین گوش خراش دوپس دوپس از کنارش می گذرد و به ریش های سپید مرد میان سال ریش خند می زند و می گوید: خدا صبرت بدهد!
چه خوب است اطلاع رسانی از قبل و فرهنگ سازی هر چیز از قبل تر و چه بهتر اینکه برای اجرای طرح هایی این چنین مطالعه شود چه شد کمربند ایمنی بستن رایج و عادت شد اما ساماندهی موتورها و کارخانه های متعدد این مرکب ناایمن را راهکار و چاره ای نیست و فقط مشکل , و آسیب نهایی می شود شخص موتورسوار.