به گزارش دهاقان نا به نقل از ندای اصفهان/ محمدعلی فولادگر (طلبه حوزه علمیه اصفهان):
آقانجفی اصفهانی، از حامیان نهضت و نظام مشروطیت ایران بویژه تحولات مشروطهخواهی در اصفهان بود. گرچه نقش و فعالیتهای عملی حاجآقا نورالله اصفهانی (برادر آقانجفی)، در مشروطه اصفهان، جلوه بیشتری دارد، اما با این حال نقش آقانجفی در مشروطیت ایران به صورت عام و مشروطه اصفهان به صورت خاص، بسیار حائز اهمیت است. در این میان، آنچه بیشتر قابل تأکید است، تاثیر آقانجفی در رویکرد و صبغه دینی مشروطه در اصفهان میباشد. مشروطیت اصفهان، علاوه بر درهم شکستن فشار استعمار و استبداد، نوعی برداشت مذهبی و آرمانهای دینی را جستجو مینمود.
آقانجفی، حامی مشروطهمذهبی
در این مقال فرصت نیست که به اقدامات، بیانیه ها و احکام آقانجفی در حمایت از نهضت عدالتخواهی، صدور دو اعلامیه و حکم مهم در وجوب حمایت از مشروطه، همراهی و همکاری با انجمن ملی اصفهان، راهبری مردم اصفهان در عزل ظل السلطان، پشتیبانی از مشروطهخواهان تهران و دیگر مناطق در وقایعی مثل توپخانه و یا به توپ بسته شدن مجلس اشاره کنیم و مطالعه بیشتر درمورد آن را به خوانندگان توصیه می کنیم.
مواضع در قبال جریان مشروعهخواهی
درباره موضع آقانجفی نسبت به جریان مشروعهخواهی (چه در تهران و چه اصفهان)، آنچه مسلم است، به رغم آنکه مبانی و موضع نظری آقانجفی با مبانی و دیدگاههای جریان مشروعهخواهی، مشترک بوده است، اما ایشان به مخالفت با مشروطه (چه به صورت منتقدانه همچون تحصن مشروعهخواهی عبدالعظیم و چه به صورت انکار اساس مشروطه که در دوره موسوم به استبداد صغیر ظاهر شد) برنخواست. اختلاف آقانجفی ـ و دیگر علمای مشروطهخواه ـ با جریان مشروعهخواهی به ریاست شیخ فضلالله نوری در تهران، عمدتا ریشه در تفاوت نگاه آنها به مصادیق و موضوعات خارجی داشت و این مسأله خود نشأت گرفته از عواملی همچون، تفاوت موقعیت شهرها، تفاوت منابع اطلاعاتی، میزان شناخت از غرب، ویژگیهای شخصیتی و… بود.
جریان مشروعهخواهی، بیشتر با نام شیخ فضلالله نوری شناخته میشود. ارتباط آقانجفی با شیخ فضلالله به قبل از مشروطه بازمیگردد. این ارتباط در دوره مشروطه نیز ادامه پیدا کرد. یکی از اسناد مهم در این زمینه، نامهای است که شیخ در اوایل مشروطه به آقانجفی فرستاده و در آن تفسیری کاملا شریعتخواهانه از مشروطه ارائه کرده است.
در بخشی از این نامه چنین آمده بود:
«… چنین به نظر میرسد که اگر وضع مملکت بر گرفتن خراج شرعی بر صدقات لازمه از زکات و غیرها و به عبارت اخری «أخذ العشر مما ینبت من الارض» و طرح جمیع عناوین دیگر و صرف در مصارف اصناف ثمانیه (من العاملین و الغارمین و المؤلفه و فی سبیلالله الخ) بشود… کارها اصلاح و زاد فی شرف الاسلام و حصل الشرف فوق الشرف و فیه من الفوائد الاسلامیه ما لایخفی… و اما طریق دیگر مما علیه ملل الاروبیین، ففیه اضمحلال الدین و انحطاط الاسلام و أهله و خوف الوقوع و لو بعد حینٍ فی مفاسد کثیره…»
در جریان تحصن و تجمع مردم اصفهان جهت برکناری ظلالسلطان نیز، شیخ فضلالله در کنار سیدین، تلگرافهایی را به اصفهان از جمله خطاب به آقانجفی و حاجآقا نورالله ارسال کرد، خواستار آرام کردن مردم توسط آن دو و پیگیری خواستهها در شرایط مناسب شدند که البته این درخواستها جامه عمل نپوشید و ظلالسلطان برکنار شد.
مدتی بعد، بدنبال شرایط بوجود آمده از جمله توهینهایی که توسط برخی سخنرانان و روزنامهنگاران به مقدسات اسلامی و علما میشد و نیز با عدم پذیرش حداقل خواستههای شیخ فضلالله مبنی بر «إعمال اصلاحات علما بر متمم قانون اساسی» و «تصویبِ بدون تغییر اصلِ نظارتِ فائقه فقها بر مصوبات مجلس»، تحصن مشروعهخواهی عبدالعظیم به ریاست شیخ فضلالله در اواسط سال ۱۳۲۵ شکل گرفت. متحصنین در روزهای اول تحصن، تلگرافی کوتاه با ادبیاتی که نشاندهنده مخاطرهآمیز بودن اوضاع بود، به علمای شهرهای مختلف از جمله اصفهان ارسال کردند. با رسیدن این تلگراف و احتمالا تلگرافهای دیگر، آقانجفی و دیگر علمای اصفهان، تلگرافی را در حمایت و تأیید خواستههای متحصنین به مجلس شورای ملی ارسال کردند. بخشی از متن آن عبارت است:
«… توهینات و جسارات عوام آن ولایت، به رؤسای علمای شیعه که در زاویه مقدسه هستند، و اشتمال بعض روزنامهها بر توهینات به شرع نوعی و شخصی، بلکه کفریات و منقولات معروفه از بعض واعظین، و جزء نشدن فصل نظارت علما که مرجع تقلید ناس باشند ـ بدون عضویت به مجلس و بدون تقید به علم به اقتضای وقت ـ در قانون اساسی که جزء شدن این فصل باعث بقای اساس اسلام است، مهیج علما و متشرعین و طلاب غیور در دین شد. از امنای مجلس رفع مراتب منظور را فورا مستدعی هستم، و إلّا خوف حدوث فتنه و اینکه زحمت کامله یک ساله هدر رود، هست…»
البته این حمایت، موقتی بود و با توجه به گزارشها و اسناد فراوان ـ همچون پشتیبانی قاطع از مجلس و مشروطه در وقایع میدان توپخانه ـ حمایت آقانجفی ادامه نیافت. البته در وقایع مربوط به فتح تهران و شهادت شیخ فضلالله، گزارشهایی وجود دارد که آقانجفی با توجه به احساس خطر جانی برای شیخ، در تدارک سفر به تهران بود، اما به عللی (از جمله درخطر بودن جان خود ایشان) تحقق نیافت. چنانکه شهادت شیخ، تأثر بسیار زیاد آقانجفی را در پی آورد.[۱]
غیر از جریان مشروعهخواهی در تهران، گروهی نیز در اصفهان، پیرو جریان مشروعهخواهی بودند. گزارشهایی که در این زمینه وجود دارد، مبهم است. در گزارش ها به دو تحصن در این زمینه اشاره شده است. که آقانجفی نسبت به این دو تحصن موضع منفی دارد ولی با توجه به «کمال حمایت و ترویج از روحانیت و علما» که از خصوصیات آقانجفی بود، وی نسبت به عالمان مشروعه خواهی چون مرحوم درچهای که از علما بلکه مراجع تقلید بود، عملکردی اهانتآمیزی نداشت.
در این مقام باید به نقش مهم آقانجفی در ماجرای فتح اصفهان و عزل اقبال الدوله، حمایت ایشان از تداوم مشروطه طی صدور احکام مختلف و نیز تذکر و هشدار به محمدعلی شاه و نقش مبارزاتی با ظلم و استعمار دوره مشروطه دوم (که منجر به حکم تبعید ایشان و برادرشان توسط بختیاری ها شد)، اشاره کرد که تفصیل و ذکر اسناد آن در این مقال نمی گنجد.
نظر و عمل آقانجفی در مشروطه اصفهان متبلور شد…
آقانجفی، ولایت فقیه را در عصر غیبت، منصبی به نیابت از ائمه معصومین دانسته و محدوده گستردهای برای آن قائل است، به گونهای که در هر چیزی که عرفاً، عقلاً و شرعاً باید به رئیس رجوع نمود، در عصر غیبت به عهده فقهاء میباشد. این در حالی است که در نظام مشروطه، مردم ـ و نه فقها ـ امور سیاسی، اجتماعی را اداره میکنند. در نتیجه میان نظریه فقهی آقانجفی با عمل ایشان در حمایت از نظام مشروطه، تنافی به نظر میرسد.
در مورد این سؤال، مطالب ذیل قابل ذکر است:
الف) آقانجفی و افرادی چون او، در مقام نظر ممکن است دیدگاههایی داشته باشند که در مقام عمل امکان پیاده کردن آن را نداشته و شرایط جامعه این اجازه را به آنها نمیداده است؛ در نتیجه از باب اضطرار و دفع افسد به فاسد، حکومتی را که شاه مطلقالعنان را محدود نماید، به مراتب بهتر از حکومت استبدادی مطلق میدانستند؛ چنانکه مرحوم نائینی ـ از بزرگترین نظریهپردازان در میان علمای طرفدار مشروطه ـ در مقدمه رساله خود، حکومتی را در عصر غیبت مشروع میداند که در رأس آن ولی فقیه باشد و مینویسد: «… امور نوعیه و سیاست امور امت را از وظایف نواب عام عصر غیبت ـ علی مغیبه السلام ـ میدانیم …» ولی از آنجا که «مقام ولایت و نیابت نواب عام در اقامه وظایف مذکوره هم مغصوب و انتزاعش غیرمقدور است» درنتیجه یا باید حکومت از نوع مطلق را پذیرفت که حاکم هر ظلم و جوری بتواند در حق مردم انجام دهد، یا از نوع مقید و مشروط که نمیتواند به دلخواه دست به هر اقدامی بزند؛ و با توجه به اینکه فساد اولی بیشتر از دومی است، حمایت از حکومت مقیدْ، به ضرورت عقل و شرع لازم است.
ب) فاصله میان مشروطهای که آقانجفی بدنبال پیاده کردن و حمایت از آن بود، با مشروطهای که تقیزاده و اشخاصی چون او به دنبال آن بودند، بسیار زیاد است. آقانجفی به دنبال مشروطهای است که در آن قوانین برخاسته از متن شرع تصویب و اجرا شود و مجلس با تکیه براین گونه قوانین، جامعه را اداره کند. برای اثبات ادعای مذکور، عباراتی از ایشان ـ که در مقاطع مختلف در حمایت از مشروطه و مجلس به کار بردهاند ـ ذکر میشود. ایشان در ابتدای اعلامیه هشت مادهای معروف خود مینویسد:
«…چون اصحاب حل و عقد و عقلاء کاملین خصوصاً علمای اعلام و حصون اسلام ـمد اظلالهمـ پریشانی و خرابی مملکت را مشاهده نموده و خیالات خارجی را مطلع شدهاند، جهت اصلاح مفاسد و دفع مضار خارج و اجانب و قوه اسلام و مسلمین و خیر خواهی مسلمانان بر حسب توسل و التجاء به ناحیه مقدسه حضرت صاحب العصر و الزمان (عج) تأسیس مجلس شورای ملی و انجمنهای سایر ممالک محروسه را به میزان مشروطیت برقرار نمودهاند… در ادامه هم صراحتاً تأکید میکند که «جهت حفظ مراسم اسلام»، «حفظ مراتب و شئونات این مقامات» لازم است.
در اعلامیهای که ایشان به همراه تعدادی از علمای اصفهان، خطاب به مردم در اوایل مشروطه صادر کردند، با استناد به آیات و روایات مینویسد: دینی غیر از دین اسلام نزد خداوند پذیرفته نبوده و هیچ شرف و عزتی بالاتر از اسلام نمیباشد. در ادامه، حمایت خود از مجلس شورای ملی و انجمن ملی اصفهان را در راستای «اعلای کلمه اسلام و احیای سنن شریعت و ابطال بدع مبدعین و اعانت مظلومین» میداند و اعلام میکند که در این راه حاضراست از همه چیز خود بگذرد. همچنین در ماجرای حمایت عمومی و گسترده ایشان و علماء اصفهان از مجلس در مقابل مخالفان مشروطه میگوید: «محض حفظ اسلام و تقویت مجلس شورای ملی، باید من به طهران حرکت کنم». و یا از آنجا که ایشان قانون اساسی را برخاسته از شرع میداند، تغییر و یا تحریف یک ماده و یا یک حرف از آن را خلاف مسلمانی دانسته است. و نیز در واقعه به توپ بستن مجلس که استفتایی از آقانجفی و دیگر علمای اصفهان درباره حکم شرعی «بعضی افراد سرباز و سوار و قزاق» که در تهران به مخالفت مجلس جمع شده و «اسباب ترسانیدن مسلمانان شده، مهیای قتل و نهب مسلمین و انهدام اساس مقدس مشروطیت» گشتهاند، صورت میگیرد، آقانجفی و برخی علمای دیگر این چنین جواب می دهند: «… چون امروز بقا و دوام اسلام منوط به اساس مقدس مشروطیت است، به قانون شریعت مطهره اسلام، این اشخاص مثل کسانی هستند که در کربلا اجتماع نمودند و درصدد قتل امام مظلوم برآمدند…»
با توجه به آنچه که گذشت و توجه به تأکیداتی که ایشان در مکاتبات و نوشتههای خود بر اموری چون «حفظ مراسم اسلام»، «دفاع از اسلام»، «اعلای کلمه اسلام و احیای سنن شریعت»، «محض میزان شریعت» دارد، مشخص میشود که ایشان دنبال چه نوع مشروطهای بودهاند.
حال آیا ایشان نیز مانند شیخ فضل الله نوری میاندیشیدند و اگر چنین بوده، چرا عملکردی مشابه ایشان نداشتهاند؟ از سوی دیگر اشتراکها و تمایزات ایشان با علمای مشروطهخواه نجف چه بوده است؟ آیا میتوان گفت عملکرد ایشان به علمای مشروطهخواه نزدیکتر است تا حوزه مشروعهخواه؟
آقانجفی در اکثر مقاطع مشروطیت هم صدا با علمای نجف و در تأیید آنها از مجلس و نظام مشروطه، حمایت و در مواقع لزوم حتی از اقدامات عملی نیز دریغ نداشت. او در خطه اصفهان و با حمایت از اقدامات برادر خود حاجآقا نورالله، توانست در سایه عمل به قوانین شرع و پایبندی به آن، حکومتی مشروطه با قید اسلامی پدید آورد. در یک جمع بندی میتوان این مطلب را مطرح کرد که در اصفهان آنروز بین مشروعه شیخ فضل الله با برداشتهای اجتهادی حوزه نجف در زمینه مردم سالاری و نهادهای جدید، عملا نوعی آشتی و تلفیق صورت گرفته بود و آنچه در حوزه نجف در مقام نظر اتفاق افتاد و همچنین دغدغههایی که شیخ فضل الله در لوایح حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) بر آن پای میفشرد، در گامی بالاتر تحت یک نظام هماهنگ دینی بدون چالشهای نجف و تهران در حال پیاده شدن بود. اجرای شریعت، دفع بدعت، دوری از استعمار خارجی و جایگزینی آرام و تدریجی نقش مردم به جای سلطه استبداد، حفظ غرور فرهنگی و دینی، غلبه بر احساس حقارت نسبت به بیگانه، مقابله با سوداهای استعماری روس و انگلیس، عدم ائتلاف با جناحهای مشکوک سیاسی و محافل غیردینی و غربمآب، انطباق موضعگیریهای سیاسی بر موازین دینی، فراهم شدن احیاءِ اسلامی بر پایه فرهنگ شیعی و نه تقلید از غرب، گامهای موفقی بود که در نهادهای جدید اصفهان، انجمن مقدس و اتحادیه علما برقرار میشد.
هر چند در اثر تحولاتی که در نتیجه استبداد صغیر بوجود آمد، بعد از مشروطه دوم طولی نکشید که شکافهایی در این تلفیق و دیدگاه مشترک بین متشرعین و آزادیخواهان ایجاد شد، ولی نکته مهم این است که در همان مقطع تاریخی، مشروطه اصفهان با جهت دهی و نفوذ کلمه و جمع علمایی چون آقانجفی (که در اطراف خود طلاب، فضلا، علما و بعضی از تجار را داشت) با حاج آقا نورالله (که در کنار خود آزادیخواهان، مصلحان، شعرا، عشایر مجاهد بختیاری و… را داشت) توانست تجربه موفق، منسجم و متحدی در زمینه مشروطه دینی داشته باشند که در جای دیگر نمیتوان مانند آن را یافت.
به جهت تلفیق میان مشروطهطلبی و شریعتخواهی در اصفهان بود که کسانی چون دولتآبادی، کسروی، ملک زاده و یا حتی برخی کارداران سفارت انگلیس در گزارش هایشان به جریان مشروطه اصفهان انتقاد کرده، و آن را سخره انگیز، ملا بازی، زیر سلطه آخوند می نامند. چرا که در اصفهان ـ عملا و نظرا ـ برداشتی غیر از مشروطه مبتنی بر مفاهیم متخذ از غرب وجود داشت.
در جمعبندی دیدگاه آقانجفی اصفهانی درباره مشروطه، میتوان گفت مشروطهخواهی ایشان، به شریعت خواهی و ظلمستیزی ایشان بازمیگشت؛ نه آنکه معنا و مفهوم جدید و اروپایی از مفهوم استبداد و مشروطه مورد نظر ایشان باشد. نگاه ایشان به مشروطه، از زاویه عملی شدن بیشتر احکام شرعی بود؛ به همین جهت فردی چون شیخ فضلالله نوری نیز که تفسیری شریعتخواهانه از مشروطه داشت، نامه معروف خود را به آقانجفی مینویسد.
بر پایه همین رویکرد آقانجفی به مشروطه بود که ـ طبق گزارش عینالسلطنه ـ یکی از مشروطهخواهان تندرو (به نام سید یعقوب انوار)، مدتی پس از فتح تهران گفته بود: کارها وقتی درست میشود که آخوند ملا قربانعلی را در خمسه [= زنجان]، سید ابراهیم [= میرزا ابراهیم محلاتی شیرازی] را در شیراز …، آقانجفی را در اصفهان … به دار بزنند.
به عبارت دیگر، با توجه به آنکه از یک سو آقانجفی، فردی شریعتخواه بوده و دغدغه اصلی او را پاسداری از دین و ترویج مذهب تشکیل می داده است و از سوی دیگر نهضت مشروطیت عملا عرصه آمیزش و آویزش دو جریان متضاد «مذهبی» و «غربی» بود، طبعا برخورد آقانجفی با جریان نوپدید و پیچیده مشروطه، نمیتوانست برخوردی ساده و خالی از ظرافت و پیچیدگی باشد. با این حال، از آنجا که اولا نهضت مشروطه در محیط اصفهان، رویکرد بومی ـ مذهبی داشت؛ ثانیا بسیاری از مردم و علما از جمله مراجع مشروطهخواه نجف و بویژه حاجآقا نورالله موافق و حامی مشروطه بودند، در نتیجه این فقیه بادرایت، به حمایت از مشروطه برخاست و با حفظ موضع انتقادی خود نسبت به عناصر و جریانهای سکولار، توانست اقدامات مهمی در راه حفظ مشروطه در اصفهان و حومه از انحراف به سمت مشروطه غربی انجام دهد؛ هرچند که متأسفانه حرکت مشروطه در کشور و بویژه در تهران، در مجموع، سیر دیگری پیمود.
پی نوشت
[۱] آیتالله صافی گلپایگانی از پدرشان آیتالله شیخ محمدجواد صافی (از شاگردان آقانجفی) نقل کردند: هنگامی که در اواخر حیات مرحوم آقانجفی به ملاقتشان رفتم، از چگونگی شهادت شیخ فضلالله سؤال کردند. من شروع به نقل وقایعِ منجر به شهادت ایشان کردم، در هنگام نقل من، ایشان هایهای گریه میکرد. در نقلی دیگر، آیتالله شیخمحمدعلی اراکی بیان کردند: در زمان درگیریهای مشروطیت و اختلاف میان مشروعهخواهان با مشروطهخواهان،آقانجفی برای مرحوم شیخ فضلالله نوری کاغذی نوشته بودند و گفته بودند من برای جان شما بیمناکم و در آیات و روایات که مطالعه نمودهام و دقت کردهام، احتمال میدهم مصداق آن کسی که شهید میشود، شما باشید. ایشان جواب داده بودند: من هم اینهایی را که فرمودهاید، مطالعه کرده و دیدهام. امیدوارم که مصداق آن، من باشم.
منابع
– دکتر موسی نجفی، حکم نافذ آقانجفی
– روزنامه های اصفهان، جهاد اکبر، الجناب، انجمن مقدس ملی
– احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران
– محمد ترکمان، نظارت مجتهدین طراز اول
– مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران
– محمدباقر الفت، نسبنامه
– نورالله دانشور علوی، جنبش وطنپرستان اصفهان و بختیاری
– محمدحسین نائینی، تنبیه الامه و تنزیه المله
– یحیی دولتآبادی، حیات یحیی