دهاقان‌ بیدار

دلم برای کتاب می­‌سوزد!

کدخبر: 17871
شهریور ۱۱, ۱۳۹۴ در ساعت ۱۰:۴۱ ق٫ظ

به گزارش دهاقان نا به نقل از کاشان اول، ۱۱ شهریور روز صنعت چاپ، بهانه ای شد تا از یک یار «یار مهربان» بخواهیم برایمان از وضع کتاب و چاپ کتاب بگوید. خودش می‌گوید شاید این سطرها، به نوعی بازتاب جلسه چند ماه قبل باشد که در محل فرمانداری ویژه کاشان و با حضور ناشران و رئیس اداره فرهنگ و ارشاد شهر تشکیل شد.

امیدواریم خروجی این دست جلسات در آینده، کمتر به نوشتن دلگویه و رنجنامه منتهی شود…

دلم برای کتاب می­‌سوزد…

از دیرباز انسان‌­های اولیه به خاطر عشق به نوشتن و ماندن نوشته‌­های خود، روی دیوار غار­ها، سنگ‌­ها و بر پوست حیوانات و برگ درختان می­‌نوشتند تا اینکه کاغذ اختراع شد و کاغذ­ها کنار هم قرار گرفت و کتاب متولد شد..

و پای کتاب به ایران باز شد و ایرانیان از همان دیرباز و با دیدن آن عاشق آن شدند و بدان دل بستند، نوشتند و ترجمه کردند و همه جا از کتا­ب­های نفیس پر شد و بعد کتابخانه تأسیس کردند و کتاب­ها را در آن جای دادند و مطالعه در این مرز و بوم رواج یافت..

زمانی کتاب دوست ما و یار مهربان ما شد؛ یاری که زبان ندارد اما خیلی چیز­ها را به انسان که دوست اوست، یاد می­‌دهد..

اما حالا..

سال­ها از آن دوران طلایی  کتاب و مطالعه می‌­گذرد و انگار این یار مهربان در زندگی ما کمرنگ­تر شده است…کتابخانه­‌ها و کتاب فروشی­ها خلوت‌­تر شده است و دیگر کسی به عنوان غذای روحش به آن نگاه نمی ­نگرد…آخر روح انسان با غذاهای دیگر سیر می­شود و دیگر به این غذا نیازی ندارد…

نمایشگاه­‌های هرساله­ کتاب با وجود تبلیغات زیاد سال به سال خلوت­‌تر می­شود و گاه مکانی می­‌شود برای تفریح و …

و من باز هم دلم برای کتاب می‌­سوزد…

کتابی که کمتر از آن سراغ می­‌گیرند و انگار کمتر دلشان برایش تنگ می­‌شود…

حال چه کسی را باید مقصر بدانیم؟

افراد کتاب نخوان یا نبود کتاب‌­های ناب یا مشکلاتی که ناشران و اهالی چاپ و نشر از آن دم می‌­زنند؟

با اندکی تأمل می‌­توان دو عامل نخست را نتیجه عامل سوم دانست و گفت: اگر مسائل و مشکلاتی را که اهالی چاپ و نشر از آن می­‌گویند، برداریم و بگذاریم کتاب­های متناسب با روح و جان مخاطبان چاپ شود و مانع چاپ کتاب‌­هایی که آن­ها را از خواندن و مطالعه دل زده می‌­کند، شویم، شاید کمی اوضاع بهتر شود..

اگر کاغذ ارزان­تر شود و مراحل تأیید متن و آماده سازی کتاب اینقدر به طول نیانجامد و ناشران را از طی این مسیر خسته نکند، شاید کمی اوضاع بر وفق مراد­تر شود..

شاید اگر در شهرستان­‌ها هم چاپ خانه‌­های مجهز باشد دیگر نیازی نباشد ناشران به شهر­های بزرگ بروند…

شاید اگر متن کتاب قبل از چاپ کمتر تکه پاره شود…

و هزاران شاید و اگر­های دیگر که اگر محقق شود مخاطبان کتاب به تبع گذشتگان خود باز هم به سوی این یار مهربان می­‌آیند و از آن پند­هایی می‌­گیرند که شاید جای دیگر نتوانند آن­ها را بیابند…

و من شاید کمتر دلم برای کتاب بسوزد…