دهاقان‌ بیدار
۱۱:۰۰ - پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴

خاطرات ارزشمند دوران اسارات که باعث رشد جامعه است باید بازگو شود/ اقتصاد مقاومتی با پشت میز نشینی قابل انجام نیست

دوران اسارت من دوران بسیار خوبی بود و من فکر می کنم که دوران اسارت قابلیت این را دارد که به صورت دقیق و عمیق مورد برسی قرار بگیرد و در این دورانی که ما در حقیقت در مقابل دشمن در حال مقاومت هستیم، از درس ها و برنامه هایی که برای دوران اسارت بود، در این دوران و برای جامعه ی خودمان از این نکات به خوبی استفاده کنیم

به گزارش دهاقان نا به نقل از صاحب نیوز، حجت الاسلام موحدی در گفت و گو با خبر نگار مباحث گفت: حجت الاسلام موحدی هستم و توفیق داشتم از روز های ابتدای جنگ در جبهه حضور داشته باشم و در خدمت دوستان عزیزی همچون شهید خرازی و شهید ردانی پور و دیگر دوستان اصفهانی که در خط شیر حضور داشتند بودم و خوشحالم که توانستم امروز توانستم به مزار آنها سر بزنم.

چه زمانی و در کدام عملیات به اسارت در آمدید؟

بعد از سه سال بنا به تقدیر الهی در عملیات خیبر به اسارت در آمدم و چند سالی هم در اسارت بودم و در حال حاضر در خدمت شما هستم.

از خاطرات خوب و خاطرات تلخ خود چیزی به خاطر  دارید؟

اسارت و جنگ به اعتقاد من سراسر خاطرات خوب است و چیزی را به عنوان خاطره ی بد نمی دانم و هر چه در مسیر الهی و حق باشد همه خوب هستند حتی اگرتلخ هم باشد ولی خوب هست چراکه بسیار تلخی ها هستند که نتیجه ی آن ها خوب هستند برای مثال همین شهدانی که الان بر سر مزار آنها در کنار آنها هستیم اگر خون پاک این عزیران نریخته بود امروز ما چطور این عظمت و ابهت و موقعیت را در دنیا داشتیم و امروز چطور شیعه مطرح شده بود، شیعه ای که همه جا سرکوب می شد و ما این را مدیون همین شهدا هستیم لذا هر سختی که در مسیر حق باشد، به دنبالش یک شیرینی و یک نتیجه ی بسیار ارزشمند دارد، من خاطره ی تلخ دارم ولی خاطره ی بد ندارم و امیدوارم که انشاالله همین طور باشید.

از دوران اسارت خود و دست آورد هایی که داشتید صحبت کنبد

دوران اسارت من دوران بسیار خوبی بود و من فکر می کنم که دوران اسارت قابلیت این را دارد که به صورت دقیق و عمیق مورد برسی قرار بگیرد و در این دورانی که ما در حقیقت در مقابل دشمن در حال مقاومت هستیم، از درس ها و برنامه هایی که برای دوران اسارت بود، در این دوران و برای جامعه ی خودمان از این نکات به خوبی استفاده کنیم و به عنوان مثال ما با کمترین امکانات بهترین برنامه ها را اجرا می کردیم و با کمترین غذا بالاترین بهره را در رفتار و برنامه ها و کار و تلاشمان داشتیم و این ها چیز هایی هست که جامعه ی ما باید بداند تا وقتی می گوییم از اقتصاد مقاومتی صحبت می شود، معنای آن را بدانند و به اعتقاد من اقتصاد مقاومتی را دوران اسارت ما تفسیر می کند و دوستانی که در اسارت بودند می توانند یک شاخصه درست و صحیح از اقتصاد مقاومتی ارائه کنند و افرادی که می خواهند با کاغذ و پشت میز اقتصاد مقاومتی را ارائه کند موفق نخواهند شد زیرا این مطالب نظری هستند و هیچ کارکرد عملی ندارند و بخش های دیگر هم همینطور بود و ما امروز خودمان به دنبال تحلیل این موارد هستیم و بسته ها مناسبی را می توان از آنها استفاده کرد، مانند تعامل، تکافل، همیاری در اسارت، صبر، مقاومت، در اسارت، تولید در اسارت، مصرف پایین در اسارت، بهداشت در اسارت، نظم در اسارت این ها چیز هایی بودند که در حد اوج و اعلاء در شرایط بسیار سخت و پر فشار اجرا میشد.

آیا شما هم در دوران اسرت شکنجه شدید؟

گاهی دوستانی که از شکنه شدن در دوران اسارت صحبت می کنند به آنها توصیه می کنم خیلی در مورد این مسائل صحبت نکنید زیرا ذهن مردم مکدر می شود و غصه می خورند، ولی به آنها بگویید که در چنین شرایط سختی چه کار هایی انجام میشد و این مهم برای جامعه ی ما مهم هست و اگر امروز یک مادر و یا یک خواهر عزیزی برای من آه و ناله ای داشته باشد و بگوید طفلک چه سختی هایی کشیده است چه فایده ای برای من دارد؟ ولی اگر به فکر بیفتد که عجب، این ها در این شرایط سخت چه کار هایی انجام می دادند این مهم هست و ما انشاالله باید تلاش کنیم از خاطراتمان آن بسته های مهم و ارزشمند که می تواند به جامعه ی ما رشد و حرکت ایجاد کند را به جامعه ارائه کنیم.

یکی از خاطرات خود با شهید خرازی را تعریف کنید

من توفیق داشتم از ابتدا در جنگ حضور داشتم و یک سال به عنوان بسیجی خدمت کردم و سپس پاسدار شدم در اول تیر ماه سال شصد بود که چند روزی از شهادت شهید بهشتی می گذشت و حکم ماموریت برای من صادر شد برای اعزام به اهواز خدمت شهید حسن باقری و ایشان هم من را اعزام کردند به دارخوئین که شهید خرازی در آنجا بودند و در روز های اول که بنده از لحاظ سنی کم سن و سال بودم وهم مشهدی بودم و ایشان هم بر حسب ولایت محققی که نسبت به امام رضا(ع) در قلبش بود، به من توجه خاصی داشت ضمن این که من و برادرم تنها بودیم، همه ی جمع اصفهانی بودند و ما فقط غیر اصفهانی بودیم و نسبت ما لطف خاصی داشت و در موارد مختلفی از ما احوال پرسی می کرد و هرجا ما را میدید سوال می کرد چه طور هستید، اذیت نیستید، ناراحت نیستید و چیزی نیاز ندارید؟ و من هم متقابلا ایشان را خیلی دوست داشتم و یادم هست که آخرین باری که ایشان را دیدم در عملیات ولفجر چهار در حاجی عمران بود، من همراه با سردار قربانی آمده بودم لشکر نصر و با ایشان در جاده ی پشت کانیمانگا در حال عبور بودیم و من در حال رانندگی بودم که شهد خرازی با یک وانت از جلو می آمدند و ایشان هم با یک نفر دیگر بودند و وقتی ما را دیدند ایستادند و وقتی کنار هم قرار گرفتیم پیاده شدیم برای احوال پرسی و ایشان هم بسیار خوشحال شدند و از من پرسیدند کجا هستید و مدتی هست شما را ندیده ام و در مورد برادرم از من پرسیدند (البته  برادر من زمانی که با هم در تیپ امام حسین(ع) بودیم جانباز شدند و خانه نشین شد) و بعد هم به آقای قربانی سفارش من را کردند به همان لفظی که قبلا من را صدا می کردند گفتند هوای این علی چی را داشته باش، به خاطر ای که من کم سن و سال بودم در دارخوئین به من می گفتند علی چی و هنوز در ذهنشون بود و بعد از این هم ما در عملیات خیبر به اسارت در آمدیم و شندیم که ایشان به شهادت رسیدند.

یکی از بهترین کار هایی که در دوران اسارت انجام داده اید چه کاری بوده است؟

من همیشه اعتقادم این بوده که هر کاری که خدمت به خلق باشد بهترین کار هست و در روایت داریم که یک روز حضرت موسی در مناجات با خدا از خداوند سوال کرد سوالی دارم که از پرسیدن آن خجالت می کشم، خدوند گفت سوال کن موسی و تو بنده ی من هستی و هر سوالی می خواهی بپرس، حضرت موسی سوال کردند اگه تو خودت بنده ی خدا بودی چه می کردی؟ خدا هم فرمود اگر من بنده ی خدا بود  به خلق او خدمت می کردم و بهترین و پاک تربن و با ارزش ترین عمل انسان خدمت خالصانه به خلق خداست و البته خدمت برای خدا به خلق خدا و در دوران اسارت هر کجا در اسارت این توفیق را ما داشتیم بهترین خاطرات ما در دوران اسارت هست.

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.

آخرین اخبار