دهاقان‌ بیدار

دانه های انگور دردانه رضا را از ما گرفت

کدخبر: 18638
شهریور ۲۳, ۱۳۹۴ در ساعت ۱۲:۰۳ ب٫ظ

به گزارش پایگاه تحلیلی خبری دهاقان نا، یادداشت سردبیر- وقتی دانه های انگور از گلویش پایین رفت و کامش را تلخ کرد شروع به گریه کردی،دیگر گریه چه فایده ای دارد دختر مأمون ای ام فضل؟

وقتی چهره اش پر از درد شده است، دیگر گریه چه فایده ای دارد ای ام فضل؟

آنگاه که شیطان اطرافت پرسه می زد گریه می کردی، دیگر گریه چه فایده ای دارد ای ام فضل؟

آنگاه که چشمان مظلوم نگاهت می کرد گریه می کردی، دیگر چه فایده ای دارد ای ام فضل؟

وقتی به خانه اش آمدی، آمدی تا ساکن دردش باشی، آمدی تا رازدارش باشی،  آمدی تا شریک زندگی اش باشی، آمدی تا آرامش برایش بیاوری.

با این حرفهایی که گفتم آیا واقعا آمده بودی تا همسری مهربان برایش باشی یا آمدی تا جام زهر به او بنوشانی؟

آمده بودی تا برایش یک شنونده و یک همزبان خوب باشی یا آمده بودی تا مانند افعی بر او نیش بزنی؟

آمده بودی تا ثابت کنی هر آنچه کشید از بیگانه نبود و از خانه او بود؟

وقتی میان حجره اش ناله می زد، وقتی سوز ناله هایش بلند شده بود، وقتی بیرون حجره نشسته بودند به تماشای پرپر شدنش، وقتی بیرون حجره پای کوبان و دست افشان نشسته بودند که ببینند چه می شود و چگونه به آسمان می رود، چه می کردی؟

وقتی تنها در حجره مانده بود و دست و پا می زد، چه می کردی؟ چرا دیگر نیش می زدی؟

آیا این ویژگی های یک همسر خوب است.

ام فضل چرا به این بدبختی دچار شدی؟ چرا گمراه شدی؟ مگر امام صبر و گذشتش بسیار نبود؟ مگر امام اهل بخشش و مدارا نبود که با او این چنین کردی؟

اگر می خواستی با او که با گذشت و دارای بخشش و… است، چنین کنی، چرا به خانه اش آمدی؟