۰۸:۰۰ - سه شنبه ۰۴ فروردین ۱۳۹۴
معرفی شهدای دهاقان
شهید عبدالرسول بهزادفر
اگر نتوانستید دعای کمیل بخوانید بجای آن دعای یا دائم الفضل علی البریة، یا باسط الیدین بالعطیة را بخوانید.
به گزارش خبرنگار پایگاه تحلیلی خبری شهرستان دهاقان “دهاقان نا”/ عبدالرسول در سال 1308 در موسی آباد از توابع شهرستان دهاقان دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در سال 1313 به اتمام رسانید. او متأهل بود و دارای 6 فرزند، که به جبهه نبرد حق علیه باطل رفت.
دعای کمیل عبدالرسول در مراسمات و لحظه های زندگی اش فراموش نمی شد، وی 3 مرتبه در جبهه حضور پیدا کرد و سر انجام در تاریخ سوم فروردین ماه 1361 در سن 53 سالگی در عملیات فتح المبین و در دشت عباس به شهادت رسید. مزار این شهید بزرگوار در شهر گلشن است.
از خاطرات شهید :
شهید بهزادفر با وجودی که سواد نداشته است، اما مسلط به احکام اسلامی بود و به دیگران نیز یاد می داد.
قرائت دعای کمیل او هیچ گاه ترک نمی شد و به دیگران هم می گفت: اگر نتوانستید دعای کمیل بخوانید دعای یا دائم الفضل علی البریة، یا باسط الیدین بالعطیة را بخوانید.
عبدالرسول دیگران را به خواندن تسبیحات حضرت زهرا(س) نیز سفارش بسیار می کرد و به رزمندگان سفارش می کرد که اگر حتی تسبیح ندارند از انگشتان خود برای تسبیحات استفاده کنند.
شهید قربانعلی طالبی نماز شب را از شهید بهزادفر فرا گرفت و در سن 16 سالگی به شهادت رسید.
عبدالرسول در مرخصی هایش نماز شب را به خانواده خود آموزش می داد.
وی مغازه دار بود و لوازم منزل را تعمیر و می فروخت. او در کاسبی بسیار امین و درستکار بود. در خاطرات او گفته شده است در روزهای جمعه بخاطر امام زمان (عج) تعمیرات را رایگان انجام می داده است.
شهید با خرید پرندگانی که کودکان آنها را می گرفتند، آنان را آزاد می کرد.
پیام شهید:
خانواده خود را به خواندن نماز شب، دعای کمیل، تسبیحات حضرت فاطمه زهرا (س) و رعایت حجاب سفارش می کرد.
در احوال شهید بهزادفر :
در طول سال و ایام عید با جمع آوری کمک های مردمی و کمک خود در نیمه شب ها به درب منزل نیازمندان رفته و کمک های خود و نیکوکاران را به آنها می رسانده است، که بعد از شهادت او می فهمند کار شهید بهزاد فر بوده است.
از زبان همرزمانش :
در شب عملیات 72 رکعت نماز خواند و صبح از همه زودتر بیدار و آماده عملیات شد و همان روز(سوم فروردین ماه 1361) در عملیات فتح المبین در دشت عباس به شهادت رسید.
قسمتی از وصیتنامه شهید:
…. حال که فرمان امام امت و ندای «هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرونی» [او را] برای چندین بار می روم جواب مثبت می دهم و می گویم: «لَبَیّک اِمام زَمان» و به سوی جبهه های جنگ علیه کافران بعثی می روم و صمیمانه [جان] خود را تقدیم می دارم، این چند کلمه را می گویم، که اگر این وجود ناقابل من نتوانست برای اسلام کاری بکند، باشد که این چند کلمه ناقابل من عبرت و سرمشق دیگران باشد.
مادر و برادران و بچه های من از کوچک و بزرگ، اگر من اِنشاءالله به درجه رفیع شهادت نایل آمدم برای من گریه و زاری نکنید و افتخار کنید که چنین فرزندی داشته اید که در راه اسلام و قرآَن شهید گردیده و از خدا بخواهید که مرا جزء شهداء صحرای کربلا به حساب بیاورد که، خدا می داند من جز اسلام و قرآن هدفی نداشته ام. اگر این ها که نوشته ام به انجام رسید، بچه های بزرگ من که برای خودشان هستند و راجع به کوچک ها، آنها را به خدا سپردم و از برادران و بزرگانشان می خواهم که آنها را با اسلام و قرآن تربیت و رشد دهند و اجازه ندهند خود سر، بار بیایند و از برادرانم می خواهم بهتر از آن وقت که من زنده بودم آنها را نگهداری و راهنمایی کنند که راه پدرشان را ادامه دهند…«شهید عبد الرسول بهزاد فر»