به گزارش پایگاه تحلیلی خبری شهرستان دهاقان “دهاقان نا”/
به مناسبت روز پدر و 13 رجب به دیدار پدر شهیدی رفتیم که 14 سال از پسر خبری نداشت، عبدالرحیم جابر انصاری که امام جمعه موقت دهاقان نیز هست در بیان مقام پدر گفت: خداوند در قرآن اطاعت پدر و مادر را واجب نموده است و یکی از مسائلی که آنان را بهشتی می کند، اطاعت از والدین است و آنچه باعث کوتاهی عمر انسان می شود و موجب عدم استجابت دعاست نافرمانی والدین است و باید به آن توجه کنیم .
وی با اشاره به داستان یکی از فرزندان متوکل عباسی افزود: او فرزند خوبی بود و در توهین پدرش به اهل بیت (ع) از امام هادی (ع) پرسید: اگر کسی به شما خاندان اهل بیت (ع) توهین کند، می شود او را کشت. امام در جواب فرمود: می شود او را کشت، ولی چون پدرت است عمرت کم می شود. فرزند متوکل این کار را کرد و عمرش کم شد.
از او خواستیم از خصوصیات عبدالکریم و احمد برایمان بگوید:
عبدالکریم در شیراز بود و کاسب بود و هم اکنون پایگاهی در شیراز بنام اوست و عبدالکریم در هوای گرم شیراز و در فضای آلوده آن زمان حکومت شاهنشاهی، روزه مستحبی گرفت و درآمد خود را برای ما می فرستاد و به ما بسیار احترام می گذاشت.
او به اختیار خود در خط مقدم جبهه شرکت کرد و در تماسی با ما گفت پدرم بصورت داوطلبانه به جبهه رفتم بعد از دیدار ما به جبهه رفتم بعد از دیدار ما به جبهه رفت.
او در جاده ماهشهر –آبادان و در زمان بنی صدر ملعون که به خدمت سربازی رفته بود شهید شد. او اولین شهیدی بود که جنازه اش را به دهاقان آوردند و تشییع کردند.
احمد هم در سن 18 سالگی بعد از شهادت برادرش در بسیج ثبت نام کرد. چون برادرش شهید شده بود، در بسیج به او گفتند: ما نیروی تدارکاتی نمی خواهیم تا او را منصرف کنند، ولی او همچنان اصرار داشت برود. او رضایتنامه ای از بسیج آورد و برای رفتن آماده شد.ما هم وقتی دیدیم خودش می خواهد برود مانعش نشدیم.
وقتی مادرش گفت خدمت دیگری هم میتوانی به جبهه کنی گفت: مادرم نظام به حضور ما در جبهه نیاز دارد و باید بررای حفظ اسلام برویم. بعد از 4 روز آموزش به جبهه اعزام شد و در یکی از عملیاتها مجروح و در شیراز بستری شد.
احمد در شیراز به جهت اینکه من ناراحت نشوم، حاضر نشده بود که به ما اطلاع بدهند و این از محبت و احترام فرزندم نسبت به ما بود.
خودش بعد از درمان به دهاقان آمد و آن زمان فهمیدیم که او مجروح شده بود. او در عملیات والفجر مقدماتی در زمانی که با دوستانش ماشااله عسگری زاده و یداله ولیخانی در یک جبهه بودند، شهید شد و 12 سال مفقودالاثر بود.ما خبر نداشتیم که احمد شهید شده یا نه؟ چون 12 سال از او خبر نداشتیم گفتیم شاید اسیر شده و وقتی اسرا آزاد شدند خبر دادند که احمد شهید شده است.
سخنی از پدر:
پدر گفت: حتی یک لحظه از رفتن فرزندانم در راه اسلام پشیمان نیستم و چه بسا فرزندانی که در به راه خطا رفتند و یا در مسیر دیگری کشته شدند و هیچ اجری برای آنها نبود، اما فرزندان من در راه خدا و حفظ اسلام رفتند و ما خوشحالیم که سرنوشت اینگونه رقم خورد.
هنگامکی که در والفجر مقدماتی شهید، یک عده جانباز و اسیر شدند، بعد از مدرسه علمیه به خانه رفتم و دیدم خانواده ناراحتند، به مدرسه برگشتم و به قرآن تفأل زدم. آیه ای آمد که ترجمه آن: “آنچه در دست خداست ماندنی است و اگر صبر کنید خداوند اجر آن را می دهد”، بود. قوت قلب گرفتم و فهمیدم که اجر صبر ما محفوظ است.
چشم انتظاری پدر:
پدر گفت: در انتظار احمد بودیم که مفقودالاثربود همیشه چشم به در بودیم که آیا احمد شهید شده و یا هر لحظه می آید . همیشه مضطرب بودیم ولی توکلمان به خدا بود.
او گفت که از شهدایم شفاعت می خواهم که با اخلاص و حقیقتی که داشتند و می دانم که مقامشان بسیار رفیع است، ما را در آن دنیا شفاعت کنند.
خواسته پدر از جوانان:
پدر از جوانان خواست تا دنباله رو شهدا باشند و خواهران در حفظ حجاب و عفت خود دقت کنند، پسران در غیرت خود محکم باشند و بدانند برای حفظ اسلام و قرآن باید همت کنند که رستگار شوند و الا نمی توانند جوابگوی شهدا باشند.
نصیحتی از پدر:
باید در تربیت فرزندانمان بکوشیم در سن 6 سالگی باید به فکر تربیت آنها باشیم و در کودکی آنها را با اهل بیت و مسجد آشنا کنیم.
خاطره ای از پدر:
در کودکی پدرم می گفت 2 روز، روزه نیمه بگیری به هم می دوزیم، یکروز می شود و ما هم بسیار خوشحال بودیم. پدر بزرگم ما را از 6 سالگی به مسجد می برد و در حوزه حاج میرزا ابراهیم میرباقری به ما قرآن یاد داد و در پرتو توجه ؟آنها به این مسائل هم اکنون ما اینگونه عمل می کنیم و باید بدانیم که از زمان بستن نطفه تربیت فرزند مهم است و گفت: مادربزرگم آنقدر دقت داشت که حتی میوه ای که در کوچه باغ افتاده بود نگذاشت مادرم در ایام تولد من بخورد و در مصرف هر چیز دقت لازم را داشت.
سخن آخر پدر: