دهاقان‌ بیدار
۰۸:۳۱ - پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۴

یونس گمگشته بازآید؛

سجده شکر مادری شهید از بازگشت جوانی رشید/ یونس گمگشته چشم همه را بینا کرد

مادرم سجده شکر به جای آوردند که پسرشان برای اجابت حرف امام رفته و حالا پیدا شده است.

به گزارش دهاقان نا به نقل از پایگاه تحلیلی خبری حیا؛ شهید رسول رمضانی فرزند حسینعلی از اصفهان؛ از جمله شهدای غواص دیگری است که در گردان یونس لشگر امام حسین (ع) تا پای جان ایستاد و از این مرز و بوم دفاع کرد. این شهید والا مقام که به تازگی احراز هویت شده قرار است در خیل غواصان دیگر این گردان همزمان با شهادت امام جعفر صادق (ع) در اصفهان تشییع شود.

نمی دانم شاید پدر او از فراغ فرزند دلاورش جان به درگاه ایزدی سپرده باشد. اما تنها یادگار او مادری است که سالهاست چشم انتظار مانده تا بالای مزار جوان رشیدش ناله کند و از بازگشت یوسف گمشته خود چشمانش بینا شود.

پایگاه تحلیلی خبری حیا درصدد بود تا بتواند با مادر این شهید بزرگوار گفتگویی صورت دهد اما برادر شهید که شرایط مادر را برای صحبت کردن و درد و دل مساعد ندیدند خود به سوالات ما پاسخ گفتند:

حیا؛  رسول چند ساله بودند که به جبهه اعزام شدند و برای این کار خود چه دلیلی داشتند؟

رسول ۱۶ ساله بود که به جبهه اعزام شد او تحصیلات خود را رها کرد تا به سخن امام خمینی (ره) لبیک بگوید و از این مرز و بوم دفاع کند. او تابع بی چون و چرای سخنان امام بود.

حیا؛ چه شد که برادرتان گردان یونس و دفاع در آب را انتخاب کردند؟ آیا شنا کردن و غواصی را از قبل می دانست؟

فکر می کنم به خاطر جُسه بدنی و اندام تنومند او بوده که از طرف شهید حاج حسین خرازی برای خدمت در گردان یونس به عنوان آرپی جی زن و خط شکن انتحاب شده؛ رسول با اینکه ۱۶ ساله بود اما جسه ای مانند جوانان ۲۵ ساله داشت. در مورد شنا کردن و غواصی هم برادرم ۶ ماه آموزش دید تا آن ها را فرا گرفت و علاقه عجیبی هم به این کار داشت.

حیا؛ شهید رسول رمضانی چه مدت در جبهه حضور داشتند؟

برادرم از سال ۶۴ به جبهه اعزام شدند و در سال ۶۵ خبر مفقود شدنشان را شنیدیم.

حیا؛ برای احراز هویت برادرتان آیا از افراد خانواده کسی آزمایش DNA داد؟

کارت، پلاک و مدارک شناسایی او در لحظه تفحص همراهشان بوده است، اما با این حال آزمایش DNA هم دو ماه پیش انجام شد.

حیا؛ لحظه ای که مادر خبر پیدا شدن برادرتان را شنیدند چه احساسی پیدا کردند و شما چه حسی داشتید؟

مسلما همگی احساس خیلی خوبی داشتیم و خوشحال بودیم، برادری داشته ایم که برای دفاع از میهن رفته و حالا بازگشته. مادرم سجده شکر به جای آوردند که پسرشان برای اجابت حرف امام رفته و حالا پیدا شده است.

حیا؛ پدرو مادرتان با رفتن برادرتان به جبهه موافق بودند؟

در ابتدا پدر و مادرم خیلی اصرار داشتند که رسول به جبهه نرود چون که پسردایی و خیلی از افراد فامیل رفته بودند و مجروح بازگشته بودند. رسول اینجا مغازه داشت اما می گفت که باید همه چیز را بگذارد و برای دفاع از اسلام به جبهه برود و بالاخره با توانست پدر و مادر را راضی کند تا برای یکبار به جبهه برود و اگر نتوانست دوام بیاورد دیگر نخواهد رفت؛ او سه بار به جبهه رفت تا بالاخره به فیض شهادت نائل شد. هر چند بار آخری که می خواست به جبهه برود انگار می دانست که قرار است شهید شود و می گفت امکان دارد دیگر برنگردم و وضیت کرد تا بعد از شهادتش ۲ سال برای او نماز بخوانند و روزه بگیرند.

حیا؛ از جبهه برای شما چه می گفت؟

برادرم می گفت در جبهه برای خود قبری کنده است و هر شب در آن جا به راز و نیاز خداوند می پردازد و نماز شب می خواند و حس خوبی دارد.

حیا؛ شما خاطره ای از زمان حیات ایشان در ذهن دارید؟

من کوچک بودم، برادرم رسول خیلی حواسش به من بود، تا مدرسه همراه من می آمد، یادم می آید در آن زمان در صفحه اول کتاب درسیمان عکس شاه چاپ شده بود؛ رسول آن عکس را پاره کرد و فردای آن روز در مدرسه مرا مواخذه کردند و می گفتند باید بگویی که چه کسی این عکس را پاره کرده است اما چون برادرم خواسته بود اسم او را نیاورم گفتم نمی دانم و در آن حالت بچگی این کار را به گردن کلاس پنجمی ها انداختم.
کلا آقا رسول در زمان انقلاب هم خیلی فعال بود؛ اعلامیه پخش می کرد و در کیف های بچه ها می گذاشت.

حیا؛ و سخن آخر شما؟

شکر خدا مردم ما هوشیارند و می دانند که نباید پشت رهبر انقلاب را خالی کنند. من هم از طرف همه خانواده های شهدا درخواست دارم که هیچگاه مردم نگذارند حرف بزرگتر و ولی نعمتمان حضرت آیت الله خامنه ای بر زمین بماند.

حیا؛ با تشکر از همراهی شما

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.

آخرین اخبار