دهاقان‌ بیدار
۱۰:۴۱ - چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۴

درد دل‌های مدیر مسئول جوان یک انتشارات؛

دلم برای کتاب می­‌سوزد!

زهرا انصاری جوان‌ترین صاحب امتیاز انتشارات کتاب در کاشان است؛ «نشر دنج». او از انتهای یک مسیر طی شده با ما سخن می‌گوید! مسیر کسب مجوز نشر کتاب.

به گزارش دهاقان نا به نقل از کاشان اول، ۱۱ شهریور روز صنعت چاپ، بهانه ای شد تا از یک یار «یار مهربان» بخواهیم برایمان از وضع کتاب و چاپ کتاب بگوید. خودش می‌گوید شاید این سطرها، به نوعی بازتاب جلسه چند ماه قبل باشد که در محل فرمانداری ویژه کاشان و با حضور ناشران و رئیس اداره فرهنگ و ارشاد شهر تشکیل شد.

امیدواریم خروجی این دست جلسات در آینده، کمتر به نوشتن دلگویه و رنجنامه منتهی شود…

دلم برای کتاب می­‌سوزد…

از دیرباز انسان‌­های اولیه به خاطر عشق به نوشتن و ماندن نوشته‌­های خود، روی دیوار غار­ها، سنگ‌­ها و بر پوست حیوانات و برگ درختان می­‌نوشتند تا اینکه کاغذ اختراع شد و کاغذ­ها کنار هم قرار گرفت و کتاب متولد شد..

و پای کتاب به ایران باز شد و ایرانیان از همان دیرباز و با دیدن آن عاشق آن شدند و بدان دل بستند، نوشتند و ترجمه کردند و همه جا از کتا­ب­های نفیس پر شد و بعد کتابخانه تأسیس کردند و کتاب­ها را در آن جای دادند و مطالعه در این مرز و بوم رواج یافت..

زمانی کتاب دوست ما و یار مهربان ما شد؛ یاری که زبان ندارد اما خیلی چیز­ها را به انسان که دوست اوست، یاد می­‌دهد..

اما حالا..

سال­ها از آن دوران طلایی  کتاب و مطالعه می‌­گذرد و انگار این یار مهربان در زندگی ما کمرنگ­تر شده است…کتابخانه­‌ها و کتاب فروشی­ها خلوت‌­تر شده است و دیگر کسی به عنوان غذای روحش به آن نگاه نمی ­نگرد…آخر روح انسان با غذاهای دیگر سیر می­شود و دیگر به این غذا نیازی ندارد…

نمایشگاه­‌های هرساله­ کتاب با وجود تبلیغات زیاد سال به سال خلوت­‌تر می­شود و گاه مکانی می­‌شود برای تفریح و …

و من باز هم دلم برای کتاب می‌­سوزد…

کتابی که کمتر از آن سراغ می­‌گیرند و انگار کمتر دلشان برایش تنگ می­‌شود…

حال چه کسی را باید مقصر بدانیم؟

افراد کتاب نخوان یا نبود کتاب‌­های ناب یا مشکلاتی که ناشران و اهالی چاپ و نشر از آن دم می‌­زنند؟

با اندکی تأمل می‌­توان دو عامل نخست را نتیجه عامل سوم دانست و گفت: اگر مسائل و مشکلاتی را که اهالی چاپ و نشر از آن می­‌گویند، برداریم و بگذاریم کتاب­های متناسب با روح و جان مخاطبان چاپ شود و مانع چاپ کتاب‌­هایی که آن­ها را از خواندن و مطالعه دل زده می‌­کند، شویم، شاید کمی اوضاع بهتر شود..

اگر کاغذ ارزان­تر شود و مراحل تأیید متن و آماده سازی کتاب اینقدر به طول نیانجامد و ناشران را از طی این مسیر خسته نکند، شاید کمی اوضاع بر وفق مراد­تر شود..

شاید اگر در شهرستان­‌ها هم چاپ خانه‌­های مجهز باشد دیگر نیازی نباشد ناشران به شهر­های بزرگ بروند…

شاید اگر متن کتاب قبل از چاپ کمتر تکه پاره شود…

و هزاران شاید و اگر­های دیگر که اگر محقق شود مخاطبان کتاب به تبع گذشتگان خود باز هم به سوی این یار مهربان می­‌آیند و از آن پند­هایی می‌­گیرند که شاید جای دیگر نتوانند آن­ها را بیابند…

و من شاید کمتر دلم برای کتاب بسوزد…

همچنین بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.

آخرین اخبار