به گزارش دهاقان نا به نقل از کاشان اول، ۱۱ شهریور روز صنعت چاپ، بهانه ای شد تا از یک یار «یار مهربان» بخواهیم برایمان از وضع کتاب و چاپ کتاب بگوید. خودش میگوید شاید این سطرها، به نوعی بازتاب جلسه چند ماه قبل باشد که در محل فرمانداری ویژه کاشان و با حضور ناشران و رئیس اداره فرهنگ و ارشاد شهر تشکیل شد.
امیدواریم خروجی این دست جلسات در آینده، کمتر به نوشتن دلگویه و رنجنامه منتهی شود…
دلم برای کتاب میسوزد…
از دیرباز انسانهای اولیه به خاطر عشق به نوشتن و ماندن نوشتههای خود، روی دیوار غارها، سنگها و بر پوست حیوانات و برگ درختان مینوشتند تا اینکه کاغذ اختراع شد و کاغذها کنار هم قرار گرفت و کتاب متولد شد..
و پای کتاب به ایران باز شد و ایرانیان از همان دیرباز و با دیدن آن عاشق آن شدند و بدان دل بستند، نوشتند و ترجمه کردند و همه جا از کتابهای نفیس پر شد و بعد کتابخانه تأسیس کردند و کتابها را در آن جای دادند و مطالعه در این مرز و بوم رواج یافت..
زمانی کتاب دوست ما و یار مهربان ما شد؛ یاری که زبان ندارد اما خیلی چیزها را به انسان که دوست اوست، یاد میدهد..
اما حالا..
سالها از آن دوران طلایی کتاب و مطالعه میگذرد و انگار این یار مهربان در زندگی ما کمرنگتر شده است…کتابخانهها و کتاب فروشیها خلوتتر شده است و دیگر کسی به عنوان غذای روحش به آن نگاه نمی نگرد…آخر روح انسان با غذاهای دیگر سیر میشود و دیگر به این غذا نیازی ندارد…
نمایشگاههای هرساله کتاب با وجود تبلیغات زیاد سال به سال خلوتتر میشود و گاه مکانی میشود برای تفریح و …
و من باز هم دلم برای کتاب میسوزد…
کتابی که کمتر از آن سراغ میگیرند و انگار کمتر دلشان برایش تنگ میشود…
حال چه کسی را باید مقصر بدانیم؟
افراد کتاب نخوان یا نبود کتابهای ناب یا مشکلاتی که ناشران و اهالی چاپ و نشر از آن دم میزنند؟
با اندکی تأمل میتوان دو عامل نخست را نتیجه عامل سوم دانست و گفت: اگر مسائل و مشکلاتی را که اهالی چاپ و نشر از آن میگویند، برداریم و بگذاریم کتابهای متناسب با روح و جان مخاطبان چاپ شود و مانع چاپ کتابهایی که آنها را از خواندن و مطالعه دل زده میکند، شویم، شاید کمی اوضاع بهتر شود..
اگر کاغذ ارزانتر شود و مراحل تأیید متن و آماده سازی کتاب اینقدر به طول نیانجامد و ناشران را از طی این مسیر خسته نکند، شاید کمی اوضاع بر وفق مرادتر شود..
شاید اگر در شهرستانها هم چاپ خانههای مجهز باشد دیگر نیازی نباشد ناشران به شهرهای بزرگ بروند…
شاید اگر متن کتاب قبل از چاپ کمتر تکه پاره شود…
و هزاران شاید و اگرهای دیگر که اگر محقق شود مخاطبان کتاب به تبع گذشتگان خود باز هم به سوی این یار مهربان میآیند و از آن پندهایی میگیرند که شاید جای دیگر نتوانند آنها را بیابند…
و من شاید کمتر دلم برای کتاب بسوزد…