دهاقان‌ بیدار
۰۸:۲۴ - دوشنبه ۰۷ دی ۱۳۹۴

در آستانه 9 دیماه و فتنه 88؛

نفاق از ديدگاه امام علي (ع)

 واژه نفاق از ريشه « نفق» به معناي راه مخفي وپنهاني گرفته شده است. در تاريخ صدر اسلام به دو برهه زماني برمي خوريم كه متاسفانه در هر دو دوره جريان نفاق وجود دارد. از اين دو دوره به دوران تنزيل و تاويل تعبير مي شود. دسته اول منافقيني هستند كه در ابتداي ورود پيامبر به مدينه دست به شيطنت مي زنند و دسته دوم شامل ناكثين ،قاسطين و مارقين مي شود. حضرت علي (ع) در نهج البلاغه در موارد متعدد از دست بدعت گذاران و منافقان لب به شكوه گشوده است و ضمن افشاي ماهيت حقيقي آنان و بيان ويژگي هاي جريان نفاق به مقايسه مومن و منافق مي پردازد و خطر عظيم آنان را براي جامعه گوشزد مي نمايد.   

به گزارش پایگاه تحلیلی خبری دهاقان نا، یادداشت و مقاله- علیرضا خادم الفقراء –   نفاق، صف بندي دروني و بسيار خطرناك در جامعه ديني است كه از داخل، جبهه جديدي را عليه دين، رهبري و حكومت ديني بازگشايي مي نمايد. ضربات جريان نفاق بر پيكره‌ اسلام و مؤمنان، همواره بيش از كفار و مشركين بوده است، به گونه اي كه حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) به نقل از پيامبر عظيم الشان اسلام (صلي الله عليه و آله) خطاب به محمدابن ابي بكر مي فرمايند: “تحقيقاً براي امتم از مؤمن و مشرك هراس و نگراني ندارم، چرا كه مؤمن به واسطه ايمانش تحت محافظت خداست و مشرك را نيز به سبب شركش، خداوند نابود مي‌كند. ليكن من براي شما از هر منافق پنهان و نقابدار كه عالمانه سخن مي گويد، نگرانم. چرا كه مي‌گويد آنچه را خوب مي‌دانيد و عمل مي‌كند آنچه را بد و منكر مي‌دانيد “. (1)
جريان نفاق و منافقين تنها منحصر به صدر اسلام نيست، بلكه در همه‌ زمان ها وجود دارد. رهبر معظم انقلاب در بحث روشنگرانه‌اي پيرامون جريان نفاق مي فرمايند: “نفاق و انسان هاي منافق كه در قرآن از آنان به نام “في قلوبهم مرض ” ياد مي‌شود، فقط در صدر اسلام نبودند، در همه‌ زمان ها هستند، ‌از جمله زمان ما و با هدايت قرآن و نور قرآن بايد آنها را شناخت “. (2)
در اين نوشتار با بررسي تاريخ صدر اسلام  و استفاده ازجملات مرواريد گونه نهج البلاغه تلاش گرديده دسته بندي هاي پديده شوم نفاق مورد مطالعه قرار گيرد و ديدگاه آن حضرت ضمن بيانات ايشان تبيين گردد.

معنا و مفهوم نفاق:

شهيد مطهري در بحثي پيرامون نفاق مي فرمايد: “منافق كسي است كه فكر و انديشه اش يك جور مي‌گويد و زبانش جور ديگر، درست بر ضد آن، احساسات و عواطفش در يك جهت است، ولي تظاهرات ظاهريش در جهت ديگر “.
ايشان درباره معني نفاق بيان مي‌دارند: “لغت نفاق از واژه “نفق ” است، نفق يعني راه. البته راه هاي مخفي و پنهاني. در لغت هم وقتي كه ما راجع به منافق نگاه مي‌كنيم كه منافق را چرا منافق مي گويند؟ مي بينيم كه گفته اند براي اينكه منافق دو راه و دو درب براي خودش قرار مي دهد، يك درب ورودي كه به واسطه آن درب، وارد مي شود به اسلام، و يك درب خروجي كه بايد فرض كنيم پنهاني است. از يك درب وارد مي شود و از درب ديگر خارج مي شود) “. 3)
همچنين رهبر معظم انقلاب اسلامي در خصوص معنا و مفهوم نفاق مي فرمايند: “راجع به مفهوم نفاق در قرآن به روشني صحبت شده و عبارت است از اينكه يك نفر يا جماعتي، يك فكري و يا جهت گيري داشته باشد و خلاف آن را به مؤمنين ابراز كند، در راه خدا نباشد و وانمود كند در راه خداست، مؤمن نباشد و وانمود كند مؤمن است، دروغ بگويد، اين معناي نفاق است. نفاق پنهان كردن يك ضلالت، تاريكي و نشان دادن چيزي بر خلاف كه در آنها نيست “. (4)

دسته بندي منافقين:

به طور كلي تاريخ اسلام دو دوره “تنزيل ” و “تأويل ” را شامل مي گردد كه جريان نفاق در هر دو برهه، به عنوان يك صف بندي دروني، در جامعه ديني فعال بوده و مي‌باشد.
دوران تنزيل، دوره‌ي نزول قرآن و زمان مبارزه با دشمناني است كه مي‌خواهند از پيدايش دين ممانعت به عمل آورند. در اين دوره جامعه ديني با دو دسته از منافقين مواجه گرديد: يك دسته “منافقين پنهان ” و دسته‌ي ديگر “منافقين محارب “.
حضرت آيت الله خامنه اي(مدظله العالی) در دسته‌بندي منافقين، آنان را به سه دسته كلي تقسيم مي نمايند و در توضيحاتي پيرامون”دسته اول منافقين ” مي فرمايند:”دسته‌ اول منافقين، ابتداي ورود پيامبر (ص)به مدينه هستند. كساني بودند كه يا اسلام نياوردند و يا بعضي ايماني از روي احساسات به اسلام آوردند. ولي اعتقاد به اسلام و پيامبر (ص) در دل آنان عمقي نداشت و با يك تكان، ايمان ضايع شد. اين ها كساني بودند كه در قرآن از آنان با “في قلوبهم مرض … ” در اول سوره بقره صحبت مي شود. اول كار، همه نوعي ايمان آوردند (مگر تعدادي). لكن همه ايمان قوي نداشتند. توده‌ مردم، انسان هايي سالم و بي غل و غش، ايمان مثل نوري در دلشان افتاد و رشد كرد، مستحكم شد. ولي در قلوب مريض، افراد خودخواه، لاابالي و انسان‌هايي كه به فكر هيچ چيز نبودند، بذر ايمان در دل اين ها پا نگرفت، ايمان آنها ضعيف بود، ‌عمق پيدا نكرد، ارتباط عميق با يهود هم نگذاشت ايمان آنها مستحكم شود. در باطن ايمان را از دست دادند و يا از اول نداشتند، ولي جرأت نمي‌كردند اظهار كنند. فضاي مدينه، ايمان پر نور جوانان، آيات قرآن، وحي، مسائل پر هيجان، فضاي مدينه را قبضه كرده بود. كسي جرأت اظهار بي ايماني نداشت “. (5)
اين دسته از منافقين در مدينه در واقع نقش ستون پنجم را براي يهود، كفار و قريش ايفا مي‌كردند. آنان با ارتباط عميق با يهود، ضمن احداث مسجد ضرار (آسيب زننده)، از طريق يك توطئه مشترك با سر كردگان يهود از جمله “ابو عامر ” سعي داشتند انسجام مسلمانان را از درون متلاشي نمايند كه خداوند از طريق وحي، پيامبر (صلي الله عليه و آله) را از اين توطئه آگاه كرد. پيامبر نيز دستور دادند كه مسجد ضرار را تخريب و حتي ويرانه‌ي آن را نيز به آتش بكشانند.
سركرده‌ منافقينِ دسته‌ اول در مدينه، فردي به نام “عبدالله ابن اُبَي ” بود كه با جماعتي معلوم الحال، به دفعات سعي نمود به حكومت نوپاي ديني ضربه بزند. يكي از اين دفعات در ماجراي جنگ احد رخ داد و او نيروهاي خود را كه تقريباً يك سوم جمعيت سپاه اسلام بود، به بهانه اي واهي در شوط (ميان مدينه و احد) به مدينه باز گرداند. اين انشعاب ضرباتي را به مسلمانان وارد نمود.
در ماجراي غزوه بني المصطلق نيز عبدالله ابن اُبَي و منافقينِ همراه او در حال طراحي توطئه‌ي بيرون نمودن پيامبر (ص) از مدينه بودند كه نوجواني از انصار به نام “زيد ابن ارقم ” سخنان آنان را شنيد و به اطلاع حضرت رساند. پيامبر (ص) “عبدالله ابن اُبَي ” را احضار و توطئه منافقانه‌ او را به وي گوشزد نمودند. او “زيد ابن ارقم ” را به دروغ گويي متهم كرد و با قسم هاي غلاظ و شداد، منكر طرح هاي توطئه آميز خود شد. خداوند سوره “منافقون ” را در رابطه با اين دسته از منافقين نازل فرمود.
منافقين محارب “، دسته‌ ديگري از جريان نفاق در دوران تنزيل مي باشند كه عليه پيامبر (ص) و حكومت ديني اعلام جنگ مسلحانه نمودند. رهبر معظم انقلاب اسلامي در بيان دسته بندي جريان نفاق، منافقين حربي را منافقين دسته سوم مي نامند و در خصوص آنان مي فرمايند: “دسته سوم، ‌منافقيني هستند كه در مدينه ايمان آوردند، دچار لغزش هاي مؤمنانه شدند، خود را حفظ نكردند، رفتند و در يمامه با پيامبر (ص) اعلام جنگ كردند و شدند منافقين محارب “. (6)

منافقين دوران تأويل:

دوران تأويل دوره‌ اجراي دستورات و احكام دين و مبارزه با كساني است كه قصد تحريف دين و به انحراف كشانيدن جامعه ديني را دارند. در اين دوره صف بندي و رويارويي بر سر تأويل قرآن آغاز مي گردد. به همین منظور و هنگامي كه آيه‌ شريفه 9 سوره‌ حجرات نازل شد (و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احدهما علي الاخري فقاتلوا التي تبغي حتي تفيءَ الي امر الله: و اگر دو طايفه از اهل ايمان با هم به قتال و دشمني برخيزند، ‌البته شما مؤمنان بين آنها صلح برقرار داريد و اگر يك قوم بر درگيري ظلم كرد، با آن طايفه ظالم قتال كنيد تا به فرمان خدا باز آيد،(7) پيامبر عظيم الشان اسلام (ص) با نگاهي به آينده و پيش بيني برگرفته از قرآن، از تغيير الگوي نبرد و صف بندي جديدي درجامعه ديني خبر دادند. حضرت در اين هشدار فرمودند: “كسي در ميان شما هست كه براي تأويل قرآن نبرد خواهد كرد، همان گونه كه من براي تنزيل آن نبرد كردم “. برخي از مسلمانان پرسيدند: “آيا ما هستيم؟ “. حضرت جواب منفي دادند و از امام علي (ع) به عنوان قهرمان مبارزه در عصر تأويل ياد كردند(8).
حضرت امير (عليه السلام) درباره جريان نفاق جديد يا به عبارت ديگر نفاق دوران تأويل فرمودند: “آنان به وحدانيت خدا شهادت مي دهند. همين باعث مي شود تا كشتن آنان بر مردم گران آيد و به ولي خدا طعنه زده و بر او خشم گيرند “. (9)
همچنين حديث ديگري از پيامبر (ص) نشان مي دهد كه دوره تأويل، دوراني طولاني خواهد بود كه پس از رحلت آن حضرت آغاز مي شود و تا ظهور ادامه مي يابد. رسول مكرم اسلام (ص) در اين باره مي فرمايند: “مهدي (عج) براي تأويل قرآن پيكار مي كند، همان گونه كه من براي تنزيل آن پيكار كردم “. (10)
رهبر معظم انقلاب اسلامي از منافقين دوران تأويل با عنوان ” نفاق جديد ” ياد مي كنند و در دسته بندي هاي نفاق، آنان را جزء دسته دوم منافقين بر مي شمارند. ايشان در خصوص “نفاق جديد ” مي فرمايند: “دسته دوم كساني كه جزء مؤمنين بودند، اول كار هم هيچ نشانه اي از نفاق در اين ها نبود. ولي به مرور، دچار عوارضي شدند، اين عوارض، كار دستشان داد و آنها را از پاي در آورد.

دسته دوم كساني بودند كه دشمني نداشتند با اسلام و پيامبر (صلي الله عليه و آله) و حركت اسلامي، دوست هم بودند. كار اينها خلف وعده اي بود كه با خدا كردند. دروغي كه با عملشان به خود گفتند. خلاف كاري، گناه، عدم اعتنا به تربيت خود، گاهي كار را به جايي مي‌رساند كه جزاي كار آنها بدترين مي شود. بدترين چيست؟ تكذيب آيات خدا، عدم دقت و مواظبت از خود، ‌از حرف خود، از رفتار خود، از فكر خود و از خود مراقبت معنوي نكردن، كارش به نفاق مي رسد”. (11)
بنابراين در دوران تأويل، طبقه‌ جديدي از نفاق در جامعه ظاهر مي شود كه با شكل نفاق در دوران تنزيل متفاوت است و از آن به عنوان “نفاق جديد ” ياد مي شود. مهمترين وجه تمايز نفاق دوران تنزيل با نفاق دوره تأويل، موضوع “وجاهت ” است كه منافقين جديد از آن برخوردارند.

چرايي پديد آمدن نفاق جديد:

“نفاق جديد” و يا به تعبير رهبر معظم انقلاب اسلامي، منافقين دسته دوم، معاندين دوران تأويل مي باشند كه جبهه اي درون ديني را عليه جامعه و نظام ديني بازگشايي مي نمايند. قرآن علت شكل‌گيري اين پديده شوم و بسيار خطرناك را عدم استقامت و پايداري مي داند. خداوند در قرآن مؤمنان را در دو گروه  كلي طبقه بندي كرده است: “مؤمنين راستين” و “مؤمنين دروغين”. آن گاه تفاوت ميان مؤمنين راستين و دروغين را در عنصر “پايداري ايمان ” دانسته و از كساني كه در ايمان خود راست قامت نبوده و تغيير ماهيت داده اند به عنوان اهل نفاق ياد كرده است.
”     من المؤمنين رجال صدوقوا ما عاهدو الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلاً ليجزي الله الصادقين بصدقهم و يعذب المنافقين ان شاء او يتوب عليهم ان الله كان غفورا، رحيماً : برخي از آن مؤمنان، بزرگ مرداني هستند كه به عهد و پيماني كه با خدا بستند كاملاً وفا كردند. پس برخي بر آن عهد ايستادگي كردند (تا در راه خدا شهيد شدند) و برخي مقاومت كرده و هيچ عهد خود را تغيير ندادند. تا آن كه خدا به آن مردان راستگوي با وفا از صدق و ايمانشان، پاداش نيكو بخشد و منافقان را به عدل عذاب كند. اگر بخواهد يا به لطف، توبه شان بپذيرد كه خدا بر خلق بسيار آمرزنده و مهربان است “. (12)
بنابراين قرآن كساني كه بر پيمان خود با خدايشان باقي مانده باشند را مؤمنين راستين دانسته و اينان را بر دو دسته تقيسم مي كند: “شهيدان سرافراز ” و “بازماندگان پايدار و تغيير ناپذير “. از سوي ديگر كساني كه از صداقت در پيمان بي بهره باشند، در گروه منافقان جاي داده و از ايمان حقيقي بي بهره مي داند. از اين رو مؤمن حقيقي كسي است كه ثابت قدم بماند و در دوران تأويل نيز ايمان خويش را از دست ندهد.
در اين ارتباط امام علي (ع) كه به واقع قهرمان مبارزه با منافقين جديد دوران پر فتنه تأويل است، در اين باره مي فرمايند: “به خدا سوگند من هم كسي هستم كه در انتظار (شهادت) به سر مي برم و من هرگز در روش خود تغيير نداده و بر سر پيمانم ايستاده ام “. (13)

نحله هاي جريان نفاق در دوران تأويل:

نفاق جديد در دوران تأويل داراي نحله هاي متعددي است كه در هدف داراي وحدت مي باشند. پيامبر عظيم الشان اسلام (ص) پس از اتمام جنگ احد، به امام علي (ع) فرمودند: “واقعاً تو ما را ياري كردي و همراه من با شمشير خود مبارزه كردي و با جانت از من دفاع نمودي، چه خواهي كرد هنگامي كه پس از من با ناكثين و قاسطين و مارقين رو در رو شوي “. امام علي (ع) كه از اين سخنان در شگفت شده بوند از حضرت پرسيدند: “آيا واقعاً چنين اتفاقي خواهد افتاد “؟ رسول خدا (ص) به ايشان فرمودند: “به خدا سوگند آري “(14)
در اين حديث شريف به وضوح پرده از نحله هاي نفاق جديد كنار مي رود و ماهيت جريان هاي سه گانه منافقين در دوران تأويل آشكار مي گردد.

ناكثين؛ نحله اي از نفاق جديد:

”      ناكثين ” محصول پيوند چهار عنصر “وجاهت”، “ثروت”، “سياست ” و “قدرت ” هستند. امام علي (ع) در خصوص اين نحله نفاق مي فرمايند: “به چهار نفر گرفتار شدم كه هيچ كس به مانند آنان دچار نشده است. گرفتار شدم به شجاع ترين مردم “زبير”، زيرك ترين مردم “طلحه”، مطاع ترين مردم “عاشيه” و ثروتمندترين مردم “يعلي ابن مينه “. (15)
در حقيقت جريان ناكثين با قدرت “زبير “، ثروت “يعلي ابن مينه “، نفوذ و وجاهت “عايشه ” و طراحي “طلحه ” بوجود آمد. “زبير ” يكي از رزمندگان دلير اسلام بود كه لقب “سيف الاسلام ” را بر او نهاده بودند. شمشير او گره هاي زيادي را گشوده بود. وي از جمله چهار نفري بود كه براي بيعت با حضرت امير (ع) ثابت قدم ماند. نقل شده است كه هنگامي كه حضرت از دفن پيامبر (ص) فراغت يافت، حضرت زهرا (سلام الله عليها) را بر مركب سوار كرد و به درب خانه مهاجرين و انصار رفت و از بيعت پيغمبر(ص) و واقعه غدير خم و ساير احاديث سخن گفت و از آنها در خواست حمايت كرد. در اين ميان چهل و چهار نفر از صحابه تعهد كردند در سلب حق او خودداري نكنند. حضرت (ع) دستور داد كه سرهاي خود را بتراشند تا از ديگران ممتاز شوند و درب خانه امام حاضر شوند و براي احقاق حق او قيام نمايند. فردا صبح تنها چهار نفر حاضر شدند: “سلمان “، “مقداد “، “ابوذر ” و “زبير ابن عوام “. (16)
“طلحه ” نيز در نوع خود يكي از عناصر سياسي و هوشمند محسوب مي شد. “عايشه ام المؤمنين ” از چهره‌هاي با نفوذ در ميان مسلمانان به شمار مي رفت و حرف و سخن او خريدار داشت. “يعلي ابن منيه ” هم كه از طرف عثمان فرماندار يمن بود، با غارت بيت المال به ثروت فراواني دست يافت. به صورتي كه در تاريخ نقل شده يكي از كاروان هاي او چهار صد شتر بار زر همراه داشته است. “يعلي ابن منيه ” براي فتنه آفريني ناكثين شصت هزار دنيار از بيت المال هزينه كرد. (17)

قاسطين:

يكي از نحله هاي جريان نفاق در دوران تأويل “قاسطين ” مي باشند. “حسادت و كينه ورزي “، “قدرت طلبي و دنيا طلبي “، “تزوير و نيرنگ ” و “باورهاي التقاطي و سست ” عناصر تشكيل دهنده اين جريان بود. .
آزادشدگان پيامبر (ص) همواره پس از رحلت آن حضرت مترصد بودند تا قدرت را از آن خود نمايند و يك حكومت موروثي ايجاد كنند. “عبدالفتاح عبدالمقصود ” در اين باره مي نويسد: “پس از آنكه عثمان به كار خلافت گماشته شد، ابوسفيان در جمع خانواده خويش گفت: بني اميه آن را (خلافت را) همچون گوي بربايند. سوگند به كسي كه ابوسفيان بدان قسم مي خورد، پيوسته اين ا ميدواري را دارم كه (حكومت) براي كودكان شما به صورت وراثت در آيد “. (18)
معاويه با در اختيار گرفتن حكومت در شام، اسلام نبوي را به اسلام قيصر و كسري مبدل ساخت و با دستگاه تبليغاتي خود آن چنان فضاي مسمومي را در سرزمين شام ايجاد نمود كه مردم تصور مي‌كردند كه امام علي (ع)فرمان قتل عثمان را صادر كرده است.
پس از كشته شدن عثمان، معاويه با طلحه، زبير و عاشيه در مكه ميعاد گذاشت و با يكديگر عليه حكومت حضرت امير (ع) هم پيمان گرديدند. وي با به نمايش گذاردن پيراهن خونين عثمان در مسجد اموي، به بهانه‌ي خونخواهي عثمان، با تزوير و نيرنگ، سپاهي را براي جنگ با امام علي‌(ع)آماده نمود.
قاسطين در شام اجتماعي از حاسدين وكينه ورزان نسبت به امام علي (ع) را به وجود آورده بودند. يكي از اين افراد “وليد ابن عقبه ” بود كه خصومت ديرينه اي با امام داشت. نقل است كه در زمان پيامبر (ص ) وليد كه مرد فاسقي بود به حضرت امير (ع )گفت: “نيزه من از تو تيزتر و فصاحت من از تو بيشتر و بازوي من از تو قويتر است “. امام علي (ع )در پاسخ به وليد ابن عقبه فرمودند: “خاموش باش فاسق “. وليد در غضب شد به پيامبر (ص  ) شكايت كرد. آنگاه آيه “افمن كان مؤمناً كمن كان فاسقاً لايستون ”   نازل شد(19).
در زمان خلافت عثمان، “وليد ابن عقبه ” والي كوفه گرديد. وي اكثر اوقات، مست و لايعقل بود. در تاريخ آمده است: “يك روز صبح، در حال مستي به مأمومين گفت اگر بخواهيد به جاي دو ركعت، چهار ركعت نماز براي شما بخوانم. مردم موضوع بدمستي وي را به خليفه گزارش دادند و حتي گروهي به مدينه آمدند و شهادت دادند به شرب خمير وليد. او هم با حضرت علي‌(ع  )مشورت كرد و امام فرمود اگر ثابت باشد بايد او را حد زد. وليد با اين كينه ديرينه نسبت به امام، از جمله كساني بود كه معاويه را به جنگ عليه اميرالمؤمنين (ع) تحريك كرد. (20)

مارقين:

در ادبيات عرب، “مارق ” به تيري گفته مي شود كه از كمان رها گرديده است. از اين رو مارقين، خروج كردگان از دين و ولايت الهي مي باشند. شكل گيري اين جريان نفاق، ريشه در عواملي همچون “عدم بصيرت در تشخيص حق و باطل “، “عصبيت “، “خرافه گرايي ” و “عدم تبعيت از ولايت ” دارد.
مارقين جريان نفاق اسلام منهاي ولايت بود كه با شعار “حسبنا كتاب الله ” خروج نمودند. اين نحله از جريان نفاق، حضرت علي (ع) و معاويه را به يك چشم مي نگريستند. خوارج معتقد بودند معاويه مردي متجاهر به فسق، مكار و نالايق است و حضرت امير(ع) هم به دليل راضي شدن به حكميت، مرتد گشته و تا توبه نكند به اطاعت او نبايد سر نهاد.
سركرده‌‌ي خوارج فردي به نام “عبدالله ” بود كه نژادي يهودي داشت. در اثر القائات و شبهه افكني اين جريان نفاق، دوازده هزار نفر به آنان پيوستند. هنگامي كه امام (عليه السلام) با سپاه خود قصد داشت به جنگ معاويه برود، ناچار گرديد ابتدا فتنه خوارج را دفع كند. حضرت قبل از آغاز جنگ، به اتمام حجت با آنان پرداخت. به طوري كه قريب هشت هزار نفر از جماعت آنان جدا شدند و تنها چهار هزار نفر باقي ماندند كه شعار “لا حكم الا لله و لو كره المشركون ” را سر مي دادند. از اين تعداد نيز تنها نه نفر زنده ماندند.
عقيده باطل اين نحله از جريان نفاق در جامعه ديني باقي ماند و فرقه هاي مختلفي از آنها پديد آمد.

رهاورد جريان نفاق براي جامعه ديني:

1- بحران حقانيت و مشروعيت

ايجاد بحران حقانيت و مشروعيت، مهلك ترين رهاورد جريان نفاق براي جامعه ديني است. افرادي كه تا پيش از اين در صفوف مؤمنين و از هم پيمانان آنان بوده و مورد توجه و اعتماد مردم قرار گرفته‌اند، آن گاه كه به دليل عدم استقامت و پايداري ديني تغيير ماهيت داده و تجديد نظر طلب مي شوند، جامعه را دچار حيرت و سردرگمي مي نمايند. در اين شرايط طبيعي است كه تشخيص حق از باطل براي بخشي از جامعه ديني دشوار گرديده و بحران حقانيت به وجود مي آيد و “مشروعيت جريان حق ” در افكار عمومي زير سئوال مي رود.
امام علي (ع) در اين باره مي فرمايند: “اگر مردم مي دانستند كه او منافق است، دروغگوست، از او نمي پذيرفتند و گفتار دروغين او را تصديق نمي‌كردند. اما با نا آگاهي مي گويند او از اصحاب پيامبر (ص) است، رسول خدا را ديده و از او حديث شنيده و از او گرفته است. پس حديث دروغين او را قبول مي كنند “.(21)
عنصر وجاهت در ايجاد بحران حقانيت و مشروعيت بسيار موثر مي باشد. همچنان كه در صدر اسلام و در فتنه ناكثين به آن اشاره شد   افرادي با سوء استفاده از عنصر وجاهت و القائات دروغين، بخشي از جامعه را دچار بحران حقانيت و مشروعيت نمودند.    بحران حقانيت و مشروعيت آن چنان براي جامعه اسلامي زيان آور است كه پيامبر  (ص)  براي جلوگيري از اين بحران ، در مقاطع مختلف بر ولايت اميرالمؤمنين(ع) و ائمه معصومين (ع) تأكيد ورزيدند. احاديث منزلت، ثقلين، سفينه و كساء و مصاديقي از اين دست، تأكيد در سيره نبوي براي جلوگيري از بحران مذكور مي باشند.

2- ايجاد بي تفاوتي در جامعه:

يكي از پيامدهاي جريان شوم نفاق در جامعه ديني، ظهور طبقه جديدي از قاعدين و بي تفاوت‌ها مي باشد. بحران حقانيت و مشروعيت، جامعه را به تفرقه و بيراهه كشانيده و گروه ديگري را نيز به كناره گيري و بي‌تفاوتي سوق مي دهد.
در خصوص اين رهاورد جريان نفاق، حضرت امير (عليه السلام) مي فرمايند: “منافق گمراه كننده، خطا كار ومشوق خطاكاري است “. (22)
ظهور جريان قاعدين و بي تفاوت‌ها در واقع نوعي ريزش در جامعه ديني و تداوم بحران حقانيت و مشروعيت است. “ابوموسي اشعري ” يكي از مصاديق تاريخي و بارز جريان قاعدين مي باشد. او كه تحت تأثير القائات عايشه و وجاهت وي قرار گرفته بود، هنگامي كه امام حسن (ع) به همراه “عمار ” به كوفه آمدند تا براي مقابله با فتنه ناكثين مردم را بسيج نمايند، با سوء استفاده از صحابي بودن و عنصر وجاهت خطاب به مردم گفت: “صحابه رسول خدا (ص)از غير صحابه به رسول او نزديكترند. شما بر گردن من حقي داريد كه بايد آن را ادا كنم. اين فتنه، يك فتنه كور است و لذا در اين فتنه انسان خواب بهتر از بيدار و نشسته بهتر از ايستاده و ايستاده بهتر از رونده و رونده بهتر از تلاش كننده و تلاش كننده بهتر از سواره است. پس شمشيرهاي خود را غلاف كنيد تا فتنه روشن گردد “. (23)
در آن زمان “سعد ابن مالك ” و “عبدالله ابن عمر ” نيز از جمله كساني بودند كه بي تفاوتي و كناره گيري را بر مقابله با جريان نفاق ترجيح دادند. “حارث ابن حوط ” نيز كه اسير بحران حقانيت شده بود، از امام علي (ع )خواست كه مانند “سعيد ابن مالك ” و “عبدالله ابن عمر “، قعود را بر قيام ترجيح دهد.
حضرت پاسخي به او دادند كه مشخص مي كند كه قاعدين و بي تفاوت ‌ها نمي توانند الگوي خوبي در دوران تأويل براي مقابله با نفاق باشند و مؤمنان حقيقي و راستين نبايد فريب سخنان ظاهرالصلاح  منافقان را خورده و در دام فتنه‌هاي نفاق بيفتند.
حضرت امير(عليه السلام) در پاسخ “حارث ابن حوط ” مي فرمايند: “عبدالله و سعيد حق را تنها گذاشتند و باطل را ياري نكردند. اينان چگونه مي توانند امام و پيشواي خير باشند تا پيروز شوند “. (24)

3- ظهور اصلاح طلبان دروغين:

رهاورد نفاق براي جامعه ديني، تخريب و افساد است نه اصلاح. برهمين اساس قرآن كريم يكي از ويژگي‌هاي منافقان را ادعاي دروغين اصلاح طلبي آنان مي داند. از اين رو يقيناً جامعه اي كه دچار پديده شوم نفاق گردد، شاهد ظهور اصلاح طلبان دروغين خواهد بود. در اين هنگام صف بندي سياسي جديدي درجامعه شكل خواهد گرفت.
قرآن مي فرمايد: “و اذا قيل لهم لاتفسدوا في الارض قالو انما نحن مصلحون ” و سپس در آيه بعدي تأكيد نموده، و مي فرمايد: “الا انهم هم المفسدون “: هنگامي كه به آنان گفته مي شود روي زمين فساد نكنيد، مي‌گويند، ما اصلاح طلبيم، بدانيد كه اين‌ها همان فساد آفرينان هستند. (25)
در تاريخ آمده است كه جريان نفاق جديد (نحله ناكثين)، داعيه اصلاح داشته اند. هنگامي كه به حضرت علي (ع) خبردادند كه سردمداران ناكثين با داعيه اصلاح طلبي به سوي بصره در حركت هستند، حضرت در جمع مردم خطبه خواندند و فرمودند: “اينان (ناكثين) مردم را به سوي اصلاح فرا مي خوانند “. آنگاه امام از مردم خواستند تا به مقابله با اين جريان فساد برخاسته و فساد آفريني آنها را به اصلاح واقعي تبديل كنند و مي فرمايند: “لعل الله يصلح بكم، افسد اهل النفاق “.(26)

 

4_ ايجاد جنجال و تشنج در جامعه:

”     غوغاسالاري ” رهاورد ديگر جريان شوم نفاق براي جامعه ديني است.  حضرت علي (ع) درباره شيوه جنجال آفريني و تشنج زايي ناكثين در فتنه جمل مي فرمايند: “وقد ارعدوا و ابرقوا : اينان رعد و برق برپا كردند “. (27)
ايجاد هياهو و غوغاسالاري بر سر قتل عثمان از سوي ناكثين و قاسطين و تحريك احساسات مردم از طريق سخنراني‌هاي آتشين و به نمايش گذاردن پيراهن خونين وي و سپس داعيه خونخواهي عثمان، از شيوه‌هاي جريان نفاق بود كه رهاورد آن منجر به ايجاد تشنج و جنجال در جامعه اسلامي گرديد.

5- تحريف باورهاي ديني و تضعيف ولايت و رهبري

پنجمين رهاورد جريان نفاق براي جامعه اسلامي، بدعت گذاري در دين و تحريف باورهاي ديني    است.  در اين رابطه حضرت امير (ع)، “معاويه ” سركرده قاسطين را چنين خطاب مي كند: “بسياري از مردم رابه گمراهي خويش فريب دادي و به تباهي افكندي و به امواج نفاق خود سپردي. ظلمت  گمراهي، آنان را فرا گرفت و در تلاطم شبهه‌ها گرفتار آمدند و از راه راست خود دور گشتند “. (28)

حضرت علي (عليه السلام) به دليل اين رهاورد خطرناك جريان نفاق، بر ضرورت شناخت منافقين و برحذر بودن از آنان تأكيد نموده و در خطبه‌اي مي فرمايند: “شما بندگان خدا را به پرهيزگاري سفارش مي كنم و به درك و شناخت منافقين توجه مي دهم. زيرا اينان هم گمراه هستند و هم ديگران را به گمراهي    مي اندازند، هم لغزنده‌اند و هم افراد را به لغزش مي اندازند. در هر راهي دام گسترداه‌اند در برابر هر حقي، باطلي مي سازند، براي هر مستقيمي، انحرافي بوجود مي آورند. حرفي كه مي زنند همراه ايجاد عيب در دلهاست. حرف آنان ساختگي و ظاهري فريبنده دارد. راه انحراف را هموار  مي سازند. اينان گروه شيطانند “. (29)

6- فتنه آفريني:

”     ايجاد بحران‌هاي امنيتي و فتنه آفريني ” ششمين رهاورد   نفاق است. منافقين به دليل آشتي‌ناپذيري با مؤمنين، از يك طرف شدت عمل خود را نسبت به آنان ابراز مي نمايند و از طرف ديگر، عطوفت و مهرباني خود را نثار جبهه ضد ديني مي كنند. هم گرايي و همراهي جريان نفاق با دشمنان شناخته شده و كمين كرده بيروني، باعث مي شود حكومت ديني به لبه پرتگاه آشوب و   تسلط اجانب سوق پيدا كند.
حضرت امير(ع) درباره فتنه آفريني و آشوب طلبي منافقين در خطبه‌اي مي فرمايند: “رنگ به رنگ مي شوند، آشوب هاي گوناگون به پا مي كنند به هر تكيه گاهي براي ضربه زدن به شما تكيه مي كنند و به هر كمين گاهي براي نقشه كشيدن عليه شما پناه مي برند. عمل آنان معيوب و گفته‌هاي آنها جالب است. كار آنان دردي كشنده است. دشمنِ نعمت و آسايشند. بر معصيت تأكيد دارند و نااميد كننده هستند “. (30)
منافقين با فتنه آفريني و ايجاد آشوب، نظام زندگي اجتماعي را مختل و امنيت عمومي را به مخاطره مي‌اندازند. حضرت علي (ع) در خصوص فتنه آفريني منافقين و اختلال در زندگي مردم و امنيت عمومي مي فرمايند: “آنها كساني هستند كه هر گاه متحد شوند، زيان بار خواهند بود و هر گاه متفرق شوند سود به بار خواهد آورد “. در اين هنگام برخي از حاضرين كه از فرمايشات حضرت متعجب شده بودند، از امام سئوال كردند: “زيان اتحادشان را دانستيم، اما سود پراكندگي آنان در چيست “؟ حضرت در پاسخ آنان فرمودند: “پيشه وران و اهل كسب به كارهاي خود باز مي گردند و مردم از تلاش آنها سود مي برند، بنّا به كار خود مي پردازد، بافنده مشغول بافندگي مي شود و نانوا به پخت نان مي پردازد “. (31)
به راه انداختن جنگ “جمل “، “صفين ” و “نهروان ” ناظر برفتنه آفريني نحله‌هاي نفاق در دوران تأويل بود كه علاوه بر از هم پاشيدن نظام زندگي اجتماعي و از ميان بردن امنيت عمومي، باعث شهيد و كشته شدن جماعت بسيار زيادي از مردم و در نهايت سست شدن پايه‌هاي حكومت ديني گرديد.

اينك به فرازهايي از سخنان حضرت در نهج البلاغه براساس تقسيم بندي موضوعي مي پردازيم .

در برخورد با منافقان و افشاي آنان

 

درسال 38 هجري قمري هنگامي كه امام درمسجد كوفه سخنراني مي كرد اشعث بن قيس به يكي از مطالب آن حضرت اعتراض كرد وگفت اين سخن به زيان شماست نه به سود شما امام به اوفرمود:

چه كسي تورا آگاهاند كه چه چيزي به سود يا زيان من است؟ لعنت خداو لعنت لعنت كنندگان اي متكبر متكبرزاده . منافق پسر منافق . سوگند به خدا تويك باردرزمان كفر ويك باردرحكومت اسلام  اسير شدي ومال وخويشاوندان توهر دوبارنتوانست به فريادت برسد آن كس كه خويشان خود را به دم شمشير سپارد ومرگ ونابودي را به سوي آنان كشاند ، سزاواراست كه بستگان او بر او خشم گيرند وبيگانگان به او اعتماد نداشته باشند . (32)

 

درمشاجره بين امام وعثمان مغيره بن اخنس كه يكي ازمنافقان بود به عثمان گفت من اورا كفايت  مي كنم .

امام به مغيره فرمود : اي فرزند لعنت شده دم بريده ودرخت بي شاخ وبرگ وريشه تومرا كفايت مي كني ؟ به خدا سوگند كسي را كه توياور باشي خداوند نيرومند ش نگرداند  وآن كس را كه تو دست گيري برجاي نمي ماند. ازنزد ما بيرون رو .خدا خير را ازتو دور سازد. پس هرچه خواهي تلاش كن خداوند تورا باقي نگذارد، اگرازآن چه مي تواني انجام ندهي . (33)

برج بن مسهر طايي ازشعراي معروف خوارج با صداي بلند گفت حكومت فقط از آن خداست وامام اين گونه جواب فرمود : خاموش باش خدارويت را زشت گرداند. اي دندان پيشين افتاده . به خدا قسم آن گاه كه حق آشكار شد تو ناتوان بودي وآوازت آهسته بود (شهرتي نداشتي ) وآن هنگام كه باطل سر بر آورد چونان شاخ بزي سر برآوردي . (34)

در سال 36 هجري قمري مروان بن حكم دامادعثمان درجنگ جمل اسير شد حسنين نزد پدر عذراورا خواستند وگفتند اوبا شما بيعت مي كند  . امام فرمود مگر پس ازكشته شدن عثمان بيعت نكرد مرا به بيعت او نيازي نيست دست اودست يهودي است .اگر با دست خود بيعت كند درنهان بيعت را     مي شكند امت اسلام ازدست او وپسرانش روزگار خونيني خواهد داشت .(35)

درمورد نفاق زيبر هم مي فرمايد: زيبر مي پندارد با دست بيعت كرد نه با دل پس به بيعت با من اقرار كرده ولي مدعي انكار بيعت با قلب است. براولازم است براين ادعا دليل روشني بياورد. يا به بيعت گذشته بازگردد. (36)

 

ارزش حكمت وبي لياقتي منافق

 

حكمت را هركجا باشد فراگير .گاهي حكمت درسينه منافق است وبي تابي كند تا بيرون آمده وبا همدمانش درسينه مومن آرام گيرد. (37)

حكمت گمشده مومن است .حكمت را فرا گير هرچند ازمنافق باشد. (38)

 

 

نكوهش نفاق و دورويي وبدعت

پس مبادا در دين دورويي ورزيد كه همبستگي در راه  حق- گرچه كراهت داشته باشيد- از پراكندگي در باطل -گرچه مورد علاقه شما باشد- بهتر است زيرا خداوند سبحان نه به گذشتگان ونه آيندگان چيزي را با تفرقه عطا نفرموده است . (39)

 

درنخستين روزهاي خلافت خود فرمود: همانا شما گفتيد پروردگارما خداست.  پس در عمل به دستورات قرآن ودرادامه راهي  كه فرمان داد وبر روش درست پرورش بندگان او استقامت داشته باشيد وپايدار بمانيد واز دستورهاي خدا سرپيچي نكنيد ودر آن بدعت گذار مباشيد واز آن منحرف نگرديد، زيرا خارج شوندگان ازدستورات الهي درروز قيامت ازرحمت خدا دورهستند . (40)

 

دربيان صفات ناپسند ونابود كننده كه موجب خشم وكيفر الهي مي شود يكي ازصفات نابود كننده وناپسند را خطر عظيم نفاق وبدعت گذاري در دين مي داند ومي فرمايد : به خاطر حاجتي كه به مردم دارد بدعتي دردين خدا گذارد ويا بامردم به دوچهره  ملاقات كند ويا در ميان آنان به دوزبا ن سخن گويد .(41)

 

اي مردم كوفه بدن هاي شما دركنارهم اما افكار وخواسته هاي شما پراكنده است .سخنان ادعايي شما سنگ سخت را مي شكند ولي رفتار سست شما دشمنان را اميدوار مي سازد . در خانه هايتان كه نشسته ايد ادعا وشعار هاي تند سر مي دهيد، اما دررزو نبرد مي گوييد اي جنگ از ما دور شو و فرار    مي كنيد. (42)

 

درمان نفاق با قرآن

درقرآن درمان بزرگ ترين بيماري ها يعني كفرونفاق وسركشي وگمراهي است پس به وسيله قرآن خواسته هاي خودرا ازخدا بخواهيد.(43)

 

    توجه به خطر نفاق

امام در نامه 27 نهج البلاغه خطاب به محمد بن ابي بكر هنگامي كه اورا به فرمانداري مصر منصوب نمود مي نويسد : پيامبر به من فرمود بر امت اسلام نه از مومن ونه ازمشرك هراسي ندارم. زيرا مومن را ايمانش بازداشته ومشرك را خداوند به جهت شرك او نابود مي سازد. من بر شما ازمرد منافقي مي ترسم كه دروني دوچهره وزباني عالمانه دارد وگفتارش دل پسند ورفتارش زشت وناپسند است . (44)

 

مقايسه منافق ومومن

زبان ودل را هماهنگ كنيد مرد بايد زبانش را حفظ كند ،زيرا همانا اين زبان سر كش صاحب خود را به هلاكت مي اندازد. به خدا سوگند پرهيزكاري را نديده ام كه تقوا براي اوسودمند باشد مگر اين كه زبان خود را حفظ كرده بود . همانا زبان مومن در پس قلب او و قلب منافق در پس زبان اوست زيرا مومن هرگاه بخواهد سخن گويد، نخست مي انديشد. اگر نيك بود اظهار مي دارد وچنان چه ناپسند بود پنهانش مي كند .درحالي كه منافق آن چه بر زبانش آمد مي گويد ونمي داند چه چيز به سود او وچه چيز به ضررش مي باشد . (45)

 

راه شناخت مومن از منافق

اگر با شمشيرم بربيني مومن بزنم كه دشمن من شود با من دشمني نخواهد كرد واگر تمام دنيا را به منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد دوست من نخواهد شد واين بدان جهت است كه قضاي الهي جاري شد وبرزبان پيامبر امي گذشت كه فرمود: اي علي مومن تورا دشمن نگيرد ومنافق تورا دوست نخواهد داشت . (46)

 

 

سيما ي منافقان و ويژگي ها ي آنان

درخطبه 210  از اقسام راويان حديث به منافقان نفوذي اشاره مي كند و ويژگي هاي آنان را اين گونه بر مي شمارد: منافقي كه تظاهر به ايمان مي كند ونقاب اسلام به چهره دارد. نه از گناه مي ترسد ونه از آن دوري مي جويد واز روي عمد دروغ به پيامبرنسبت مي دهد. اگر مردم  مي  دانستند كه او منافق ودرغ گوست ازاو نمي پذيرفتند وگفتار دروغين اورا تصديق نمي كردند. اما با ناآگاهي مي گويند او ازصحابه پيامبر است. رسول خدارا ديده واز اوحديث شنيده وازاوگرفته است. پس حديث دروغين اورا قبول        مي كنند .در صورتي كه خدا تو را آن گونه كه لازم بود از منافقين اگاهانيد و وصف آنان را براي تو بيان داشت. آنان پس از پيامبر باقي ماندند وبه پيشوايان گمراهي ودعوت كنندگان به آتش دوزخ وتهمت نزديك شده،  پس به آنان ولايت وحكومت بخشيدند وبر گردن مردم سوار شدند وبه وسيله آنان به دنيا رسيدند همانا مردم هم با سلاطين ودنيا هستند مگر آن كس كه خدا اورا حفظ كند . (47)

اي بندگان خدا شما را به ترس از خدا سفارش مي كنم وشما را ازمنافقان مي ترسانم زيرا آن ها گمراه وگمراه كننده اند خطاكار وبه خطا كاري تشويق كننده اند . به رنگ هاي گوناگون ظاهر مي شوند از ترفند هاي گوناگون استفاده مي كنند براي شكستن شما از هر پناهگاهي استفاده مي كنند ودر هر كمين گاهي به شكار شما مي نشينند وقلب هاشان بيمار وظاهرشان آراسته است . در پنهاني راه مي روند واز بيراهه حركت مي كنند

وصفشان دارو و گفتارشان درمان . اما كردارشان دردي است بي درمان  بررفاه وآسايش مردم حسد مي ورزند وبربلا وگرفتاري مردم مي افزايند واميدواران را نااميد مي كنند. آنان درهرراهي كشته اي ودر هر دلي راهي وبرهر اندوهي اشكي مي ريزند .مدح وستايش را به يكديگرقرض مي دهند وانتظار پاداش مي كشند اگر چيزي را بخواهند اصرار مي كنند واگر ملامت شوند پرده دري مي كنند واگر داوري كنند اسراف مي ورزند .

آن ها در برابر هر حقي باطلي ودر برابر هر دليلي شبهه اي وبراي هر زنده اي قاتلي وبراي هر دري كليدي وبراي هر شبي چراغي تهيه كرده اند . با اظهار ياس مي خواهند به مطامع خود برسند وبازار خود را گرم سازند وكالاي خودرا بفروشند وسخن مي گويند اما به اشتباه وترديد مي اندازند.  وصف مي كنند اما فريب مي دهند. در آغاز ، راه را آسان وسپس درتنگنا به بن بست مي كشانند .آن ها ياوران شيطان وزبانه هاي آتش جهنم مي باشند. آنان پيروان شيطانند وبدانيد كه پيروان شيطان زيان كارانند. (48)

 

پي نوشت:
1- نهج البلاغه نامه 27
2-سخنراني مقام معظم رهبري 1377 در لشگر 10 سيد الشهدا عليه السلام
3- سخنراني شهيد مطهري در كانون توحيد تهران
4- سخنراني مقام معظم رهبري 1377 در لشگر 10 سيد الشهدا عليه السلام
5-همان
6- همان
7- سوره مباركه حجرات آيه 9
8- ر. ك به كنزالعمال ج 11 صفحه 613 ح 32969
9- همان
10- بحار الانوار ج 36 صفحه 309
11- سخنان مقام معظم رهبري در سال 1377 در لشگر 10 سيدالشهدا عليه السلام
12- سوره مباركه احزاب آيات 23 و 24
13- ر. ك به تفسير مجمع البيان ذيل آيات 23 و 24 سوره احزاب.
14-  شرح الاخبار ج 1 ص 400
15- ر. ك به كتاب الفتوح ج 2 ص 463، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 20 ص 227 ح 199
16- تاريخ مفصل اسلام ص 103
17-  همان ص 161
18-امام علي‌ (ع)روزگار عثمان ص 30
19- تاريخ مفصل اسلام ص 175
20-  همان
21-  نهج ا لبلاغه خطبه 210
22- نهج البلاغه خطبه 194
23- تاريخ طبري ج 4 ص 486
24-  نهج البلاغه قصار 262
25- سوره مباركه بقره آيات 11 و 12
26-  تاريخ طبري ج 4 ص 445 و 446
27-  نهج البلاغه خطبه 9
28- همان نامه 32
29- همان خطبه 185
30- نهج البلاغه خطبه 185
31-  همان كلمات قصار 199

32- همان خطبه 19

33- همان خطبه 135

34- همان خطبه 184

35- همان خطبه 73

36- همان خطبه 8

37- همان حكمت 79

38- همان حكمت 80

39- همان خطبه 176

40- همان خطبه 176

41- همان خطبه 153

42- همان خطبه 29

43- همان خطبه 176

44- همان نامه 27

45- همان خطبه 176

46- همان حكمت 45

47- همان خطبه 210

48- همان خطبه 194

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.

آخرین اخبار