دهاقان‌ بیدار
۱۸:۵۹ - چهارشنبه ۰۴ فروردین ۱۳۹۵

پله پله تا دیدار با معشوق در گفتگو با مادر سردار شهید علوی؛

فرزندم در تمام لحظه های خواب و بیداری زندگی همراه من است/ شهادت ۱۷ روز پس از جلب رضایت پدر

اصرار کردیم ازدوج کند وقتی ازدواج کرد رو به پدرش گفت از من راضی شدید؟ پدر جواب داد بله و اقا محمد خیالش راحت شد و گفت پس من شهید می شوم، من برای اینکه دینم کامل شود ازدواج کردم و حدود ۱۷ روز پس از ازدواج شهید شد.

به گزارش پایگاه تحلیلی خبری دهاقان نا، به نقل از  نقل از سفیر تیران و کرون،  گرد پیری به روی چهره مادر شهید نشسته بود. ۳۲ سال از رفتن فرزندش می گذرد، فرزندی که می توانست در این روزهای پیری عصای دستش باشد، اما آنچه برایم شگفت انگیز بود اینکه بعد از ۳۲ سال وقتی خاطرات آن روزهای رفتن سید محمد را بازگو می کند قلبش به تپیش می افتد طوری از آقا محمد حرف می زند که انگار نه انگار ۳۲ سال از رفتنش گذشته است اما ذره ای از دل صبور و مقاومش کم نشده است همچنان پابرجا و محکم از رفتن سردار به جبهه احساس سربلندی می کند.

به مناسبت سالروز وفات حضرت ام البنین( س) و روز تکریم مادران شهدا به سراغ مادر سردار شهید سید محمد علوی رفتیم و توجه شما را به آن جلب می کنیم. گفتگوی این پایگاه خبری با سکینه جعفری مادر سردار شهید سید محمد علوی را بخوانید.

 

Picture2
سفیر تیران و کرون – در آغاز جنگ شما در کجا ساکن بودید؟
در آغاز جنگ در قم ساکن بودیم ولی به دلیل شغل حاج آقا (پدر شهید) که امام جماعت مسجد بودند و برای تبلیغ از قم به رضوانشهر رفت و آمد داشتیم.

از سردار شهید علوی برایمان بگویید.
سردار شهید سید محمد علوی سال ۱۳۴۰ در شهرستان قم و در خانواده ای مؤمن و متعهد به اسلام، به دنیا آمد خانواده ای که نسل اندر نسل مروج شرع و احکام دینی بودند و اصالتِ شان به شهر رضوانشهر اصفهان باز می گشت و به واسطه تحصیل پدر، در حوزه علمیه قم و مباحث درس و بحث آیات عظام تقلید در شهر مقدس قم ساکن بودیم. پدرش حضرت آیت الله حاج سید اسماعیل علوی از روحانیون متعهدی بود که از همان زمان خفقان ستم شاهی فرزندانش را در مسیر اسلام تربیت کرد و به واسطه زندگی متوسط از نظر مادی، از همان کودکی بچه ها با سختی بیگانه نبودند.
سید محمد دوره ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و بعد از اتمام دوره دبیرستان، موفق به اخذ دیپلم شد و لحظه ای از مبارزه با رژیم سفاک پهلوی غافل نبود.

آیا در طول دوران دفاع مقدس شهید فعالیت اجتماعی هم داشتند؟
بله. همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس بسیج، به عنوان مربی کلاس های آموزش نظامی، وارد این نهاد گردید. قبل از جنگ در منطقه کردستان در درگیری با گروهک های الحادی کومله، دموکرات و… حضور داشت و با شروع جنگ تحمیلی، راهی خطه سرسبز نور شد و در تاریخ ۱۰آذر ماه ۱۳۶۰ به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و لباس مقدس پاسداری بر تن کرد.

ورودش به سپاه پاسداران نقطه عطفی در بروز استعدادهای نهفته وی بود، به علت دلسوزی و فعالیت چشمگیرش، به مسئولیت واحد بهداری لشکر ۱۷ علی‌بن ابیطالب(ع) منصوب گردید، او جان فشانی خاصی در رسیدگی بیشتر به مجروحان به کار می برد و سعی می کرد به بهترین شکل، به امور رسیدگی کند. هیچ وقت به من و پدرش نمی گفت که در سپاه مسئول است همیشه خود را یک بسیجی معرفی می کرد.

از خاطرات دوران جنگ و اعزام فرزندتان به جبهه بگویید.
اقا محمد عاشق جبهه و جنگ بود، ولی هیچ وقت متوجه نشدم چگونه به جبهه اعزام شد، درس را نیمه کاره رها کرد و به جبهه رفت.
پولهایی را که جمع می کرد برای مجروحان و زخمی های جنگ ابمیوه می خرید و به منزل آنها سرکشی می کرد و برای تسلیت به خانواده شهدا سر می زد.
یک روز به او گفتم حال پدرت خوب نیست این بار را به جبهه نرو، رو به من کرد و گفت مادر تو دیگر چرا به من می گویی به جبهه نروم، من به همه ی رزمندگان گفته ام مادرم به من می گوید به جبهه بروم.
اصرار کردیم ازدوج کند وقتی ازدواج کرد رو به پدرش گفت از من راضی شدید؟ پدر جواب داد بله و اقا محمد خیالش راحت شد و گفت پس من شهید می شوم و گفت من برای اینکه دینم کامل شود ازدواج کردم و حدود ۱۷ روز پس از ازدواج شهید شد.

از کجا اعزام شده بود؟
از لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب قم عازم شد.

در خصوص نحوه شهادت ومحل شهادت شهید بزرگوار بگویید.
عملیات خیبر بود در جزایر مجنون روزهای اول شروع عملیات بوده، که درحین انجام وظیفه و در حال رسیدگی به مجروحین و مصدومینی که بشدت آسیب دیده بودند، رفته بود که در لحظه آخر مجروحی که آسیب دیده بود و به دلیل بالا بودن آتش دشمن امکان نزدیک شدن به مجروح کار مشکلی بود ولی در هر حال سید محمد بر حسب وظیفه و تکلیف خودش را بالای سر  مجروح می رساند و همانطور که ایشان مشغول درمان و مداوا بود خمپاره ای در همان محل اصابت می کند و سر و یکی از دستانش قطع می شود وبه شهادت می رسد.

آرزوی فرزندم همیشه شهادت بود و به من می گفت دوست ندارم اسیر یا ذلیل شوم و از خدا خواسته ام که شبیه سالار شهیدان در لحظه ی شهادت سر در بدن نداشته باشم که همینطور هم شد و شهید علوی شبیه امام حسین(ع) بی سر پر کشید. محل شهادت فرزندم جزیره مجنون است که تا به حال انجا نرفته ام.

Picture5

از روز شهادتشان خاطره ای دارید؟
هفتم اسفند سال ۶۲ در صف بقالی برای خرید شیر ایستاده بودم که دو نفر با موتور امدند و آدرس منزل ما را از بقال سوال کردند من سراسیمه و بدون خرید شیر از صف بیرون امدم و خودم را به منزل رساندم تا پدر شهید از منزل بیرون نیاید. به در منزل که رسیدم گفتند منزل برادر علوی همین است؟ پاسخ مثبت دادم و انها به من گفتند که شهید علوی مجروح و زخمی شده است.

من به انها گفتم می دانم فرزندم شهید شده است و سر در بدن ندارد. یکی از آنها سرش را پایین انداخت و گفت مادر شهید تسلیت می گویم و برای شناسایی شما باید همراه ما بیایید و من رفتم و در ساعت ۲ بعد از ظهر هم تشییع شهید بود.

اقا محمد همیشه می گفت مادر اگر جنازه ام بر نگشت اصلا ناراحت نباش که خودم از خدا خواسته ام اسیر و ذلیل نشوم.
وقتی برای شناسایی رفتم برادرهای شهید انجا بودند، همرزمان شهید لباس های سردار علوی را از تن او در آوردند که در این لحظه دست راست شهید از تنش جدا شد و برادرش با ناراحتی به آنها گفت چرا لباس های برادرم را در می اورید؟ یکی از همرزمان شهید گفت که خود آقا محمد وصیت کرده است که لباس های او را برای رزمندگان در پشت جبهه ها ببریم و وصیت نامه را به برادر اقا محمد نشان داد که او ارام گرفت.
سید همیشه لباس های کهنه شهدا را می پوشید و هر گز در جبهه لباس نو نپوشید.

عکس العمل شما در هنگام شنیدن خبر شهادت فرزندتان چه بود؟
یقینا خبر شهادت فرزند برای هر پدر و مادری سخت است چرا که در هر جشن و عید و مراسمی جای خالیش را حس می کنم ولی خوشحالم که فرزندم را در راه اسلام فدا کردم.

مادر جان! کمی از اخلاق شهید بگویید.
اخلاق شهید علوی بسیار خوب بود، قناعت و تقوا از خصوصیات بارز آقا محمد بود، ایشان در خط رهبری بودند.
سید محمد از اسراف دوری می کرد و به مسائل شرعی اهمیت زیادی می داد و از حرف حق دم فرو نمی بست و خیلی بی پروا عمل یا سخن ناحق دیگران را مطرح و یا گوشزد می نمود. دوری از غیبت، و رعایت نکات اخلاقی دیگر، مواردی بود که ایشان همیشه به خانواده و آشنایان، یادآوری می کرد و حافظ اسرار دیگران بود. چهره اش به جهت اهمیت دادن به نماز شب، سرشار از معنویت و نور اخلاص بود. عاشق ولایت و دلداده امام خمینی(ره) بود و به ایشان ارادت خاصی داشت. امر به معروف و نهی از منکر برای او اهمیت زیادی داشت. هدفش تنها رضای خدا بود. علاقه زیادی به نماز جمعه داشت و در ستاد برگزاری نماز جمعه فعالیت می کرد.

شهید چه طور زندگی می کردند و چه اصولی را رعایت می کردند که توانسند به این درجه برسند؟
نماز سروقت و روزه فرزندم هرگز ترک نشد و من مطمئنم که خدا شهید علوی را برای خود آفریده بود.
به حضرت امام خمینی (ره) ارادت عجیبی داشت. اهل قناعت بود و روی حساب عمل می کرد. اهل نماز جمعه بود. همیشه شرکت می کرد و فعالیت زیادی داشت. رفیقانش را جمع می کرد و به نماز جمعه می برد تا در حفاظت از نمازگزاران شرکت کنند.

یک بار به دست عمال رژیم شاه دستگیر شد و به خاطر ضربه ای که به سرش زده بودند مدتی دچار تشنج بود. هرکس را میشناخت تشویق میکرد تا به جبهه برود خودش که عجیب فعالیت داشت. همیشه می گفت ما پیروزیم. روحیه خوبی داشت همیشه بشارت میداد و حرفهای روحیه بخش میزد.
پایگاه را خیلی دوست داشت. شب ها به خانه نمی آمد. یا مسجد بود یا پایگاه. از اسراف خیلی بدش می آمد. از جبهه چیزی به ما نمی گفت. همیشه ما را برای شهادت آماده می کرد. می گفت: اگر یک وقت شهید شدم یا اسیر شدم ناراحت نشوید و دشمن را شاد نکنید. گریه و زاری نکنید. چون ما راهمان را انتخاب کردیم. هدفمان را انتخاب کرده ایم که آخرش هم شهادت است.

میگفت: یک سپاهی خوب پنج سال بیشتر خدمت نمی کند. یک سپاهی آخرش شهید می شود. من هم یکی از همان ها هستم. همیشه این را می گفت که پنج سال بیشتر خدمت نمی کنم. همین جور هم شد سر پنج سال شهید شد. مهربان و با گذشت بود. از غیبت بدش می آمد.
سید به دیدار مجروحان می رفت و در برطرف کردن مشکلات آنان، کوتاهی نمی کرد. انسانی وارسته، جدی و شجاع بود. دلش سرشار از مهربانی و لطافت بود. اگر کسی دچار اشتباه می شد، با مهربانی به او تذکر می داد. ساده زیستی، ایثار و تلاشش زبانزد دیگران بود. مناطق عملیاتی والفجر سه و چهار، کربلای مهران، محرم، خیبر تلاش و فداکاری او را، برای نجات مجروحان، از یاد نبرده اند.

اگر امروز جنگ بود، حاضر بودید فرزندانتان را راهی جبهه کنید؟
بله. آقا محمد را فدای اسلام کردم و امروز حاضرم فرزندان دیگرم را هم در راه دین فدا کنم.

به عنوان یک مادر شهید از مردم ایران، به ویژه قشر جوان چه توقعی دارید؟
از مردم می خواهم نسبت به شهدا وفادار بمانند و بدانند که شهدا رفتند تا دین بماند، از خواهران این مرزوبوم می خواهم از چادر خود در تمام شرایط محافظت کنند چرا که همه شهدا مخالف بی ججابی، بد حجابی و بی بندوباری بودند.

آیا بعد از شهادت سردار علوی تاکنون خواب او را دیده اید؟
یک شب ناراحت بودم که فرزندم در قم به خاک سپرده شده و من الان رضوانشهرم و سر خاک فرزندم نیستم که خواب دیدم و در خواب به من گفت مادر جان هر وقت می روی گلزار شهدا من سمت راست شما هستم و چه کنم که شما من را نمی بینید.

بعد از شهادت اقا محمد چگونه روزگار را می گذرانید؟
اقا محمد در تمام لحظه لحظه های خواب و بیداری زندگی همراه من است و من هرگز داغ فراق او را فراموش نخواهم کرد.

نظرتان درباره جبهه جنگ سوریه و شهدای مدافع حرم چیست؟
اگر مدافعان حرم نروند و جبهه سوریه را محافظت نکنند، خدایی ناکرده دشمنان اسلام به سمت خاک ما هجوم می آورند، باتوجه به اینکه اسلام مرز ندارد و هر جا فریاد یا ایتها المسلمون رو شنیدیم باید به یاری بشتابیم چون همه مسلمین برادران ما هستند و چه چیز بهتر از دفاع از حریم حضرت زینب (س) اجر این شهدا اگر بیشتر از شهدای جنگ تحمیلی ما نباشند کمتر نیست و خداوند به خانواده های انها صبر عنایت کند.

Picture1 Picture3

نام و نام خانوادگی: سردار شهید سید محمد علوی
نام پدر: سید اسماعیل
متولد: ۱۳۴۰ قم
آخرین مسئولیت قبل از شهادت: مسئول بهداری لشکر۱۷علی ابن ابیطالب (ع)
تاریخ و محل شهادت: ۷/۱۱/۶۲ عملیات خیبر ،جزیره مجنون
نحوه شهادت: اصابت ترکش به سر
محل دفن: گلزار علی بن جعفر (ع) قم قطعه ۴ ردیف ۸ ، قبر ۵۴۳

فرازهایی از وصیت نامه سردار شهید سید محمد علوی
خدایا ما از تو هستیم . حرکت ما به سوی توست. خدایا اگر مارا لایق شهادت می دانی هر چه زودتر ما را بپذیر. اگر گناه ما مانع از شهادت است، خدایا اول قلم عفو بر گناهانمان بکش و پس از آن ما را به درگاه خودت قبول کن. خدایا اگر جهل ما مانع از شهادت است لحظه به لحظه بر علم ما بیفزا تا عمل ما نشات گرفته از علم ما باشد. تا به این وسیله با شهادت به سوی تو رهسپار شویم. قلب تپنده این ملت در جماران است. دایا بر عمر دولتش و ملتش بیفزا . خدایا ما را لایق بدان که رهرو راه امام که همانا راه مستقیم و طریق حق است باشیم . پیام من به آنهایی که همیشه نق می زنند این است که جوانان ما در جبهه پرپر شده اند وخون خود را فدای اسلام نمودند شایسته نیست نقاط مثبت و روشن را نادیده بگیریم و از روی بدن پاک شهیدان عبور کنیم و آنهایی که در این انقلاب و جنگ موثر بوده اند نادیده پنداریم.

این انقلاب همچون سیل خروشانی است که اگر احیاناً خس و خاشاکی هم بخواهد مانع راه شود او را با خود خواهد برد پس اگر رهرو راه نیستید مانع و سد راه هم نباشید.
ما مرگ سرخ را بهتر از زندگی ننگین میدانیم و هرگز از پای نمی نشینیم.

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.

آخرین اخبار